×

اصلاح طلبی در مغاک ؛ باید ها ونبایدهای پیش رو

  • کد نوشته: 8575
  • ۱۳۹۵-۱۰-۱۰
  • 88 بازدید
  • ۰
  • اصلاح طلبی در مغاک ؛ باید ها ونبایدهای پیش رو   ?یادداشتی از علی دادخواه   سال ۷۶ وقتی روزنامه همشهری روی این تیتر کار کرد: « خاتمی ۲۰/۰۰۰۰/۰۰۰ » و بالایش با خط کوچکی نوشت « بیست ونه میلیون رای» را همه بیاد داریم،یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۷۶ ، و سرتیتر این روزنامه این بود:رهبر […]

    اصلاح طلبی در مغاک ؛ باید ها ونبایدهای پیش رو
  • اصلاح طلبی در مغاک ؛ باید ها ونبایدهای پیش رو

     

    ?یادداشتی از علی دادخواه

     

    سال ۷۶ وقتی روزنامه همشهری روی این تیتر کار کرد: « خاتمی ۲۰/۰۰۰۰/۰۰۰ » و بالایش با خط کوچکی نوشت « بیست ونه میلیون رای» را همه بیاد داریم،یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۷۶ ، و سرتیتر این روزنامه این بود:رهبر معظم انقلاب :« دوران تازه ای در تاریخ درخشان جمهوری اسلامی اغاز شده است.»

    رقم درست تر ارای رییس جمهور منتخب  ۲۹،۱۴۵،۷۵۴ رای ،یعنی بالغ بر۷۹/۹۳٪ ارا، و ۱۳ میلیون بالاتر از رقیب اصلی ،یعنی حجه الاسلام علی اکبر ناطق نوری بود.

    یادش بخیر انزمان من دبیرستانی بود و در حال گذراندن امتحانات اخرسال،از سیاست هم سر در نمی اوردم ، رای اولی بودم که در این انتخابات شرکت کرده بودم، ولی از دوستانم می شنیدم که شایعه شده در  ایام محرم طرفداران یکی از کاندیداها کارناوال شادی برای تبلیغات راه انداخته اند!!! واین برای ما بچه مذهبی های جنوب شهری گران می می امد، هر چند در همان عالم جوانی و کم تجربه گی دوستانی می گفتند این حرفها دروغ است.

     

    ولی وقتی اخبار صبحگاهی تلویزیون خبر پیروزی همان کاندیدا را با بیش از ۲۹ میلیون رای اعلام کرد ،من که خیلی خوشحال شدم، خوب جوان بودیم واحساساتی و از رسانه ملی بسیار عصبانی که مرتبا از یک کاندیدای معروف حمایت می کرد.خوب بیاد دارم  مثلا میکروفون را خبرنگار می گرفت جلوی دختربچه ای نوجوان و‌می گفت ،تو می خوای به کی رای بدی،عزیزم؟ ،اونهم می گفت :« اقای ناطق نوری» !!!!.

     

    خلاصه جستی زدم ورفتم امتحان زبانم را دادم و برای من دنیای سیاست شروع شد ،سیاست نسل ما ،سیاست دوم‌خردادی ها…..( هر چند من ارادت خاصی به شخصیت محجوب جناب اقای ناطق نوری داشته و دارم ، و البته بعدها ورق سیاست انقدر عجیب بر خورد که اقای ناطقی نوری هم که تا مدتها یک پایش در اصولگرایی محافظه کارانه مانده  دهه ۶۰ مانده بود ،خیلی زود به اصلاح طلبان نزدیک شد ،درست مثل ایت اله هاشمی رفسنجانی یا همین رییس جمهورمان حسن روحانی).

    یادش بخیر ان پوسترهای دیواری  که همین اسفندماه و در انتخابات مجلس شد نماد گام دوم اصلاحات درانتخابات سال ۱۳۹۴.

    برای ما دوران اصلاحات ،روزگار «سخن تازه »بود، نشانه تغییر ،برای پیشرفت وتوسعه ،برای جهانی شدن .

    بقول حضرت مولانا :

     

    ?هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

    وارهد از حد جهان بی حد واندازه شود

     

    اینطور نبود که ما به فکر تقابل با جمهوری اسلامی ویا اصول قانون اساسی باشیم ،انطوری که تحلیل گران خارجی می گفتند. ما از رکود و انزوای دوران دولت های اقای هاشمی خسته شده بودیم (ما که ‌می گویم منظورم انچیزیست که ما نوطفلان وادی سیاست از خانواده وبزرگترهایمان می فهمیدیم، از فضای کشور از سیاست خارجه ،اقتصادو از سفره هایمان ،از فاصله طبقاتی ….) ما فریفته شعار« ایران ،برای همه ایرانیان » شده بودیم.

     

    ولی مثل همیشه تاریخ این کشور

    مردم یک چیزی فکر می کردند ومی خواستند وخواص و روشنفکران یک چیز دیگری می فهمیدند.و اه ! از جلال ال احمد که در غربت وتنهایی خود مرد ،چون به این راز عقب افتادگی روشنفکران ما پی برده بود و‌هم انان وی را منزوی کردند.

    یک روز می گفتند:« حتی علیه خدا هم می شود تظاهرات کرد.» (ابراهیم اصغرزاده کیهان،۱۳۷۶/۰۲/۰۶ ؛ البته ابراهیم اصغر زاده نماینده شورای شهر در دوران اصلاحات در آفتاب امروز  ۱۳۷۸/۰۶/۰۲ مجددامدعی شد: اگر مجوز راهپیمایی به هر گروه بر اساس قانون داده شود اشکال ندارد، حتی علیه خدا…» ) و یا می گفتند:«حضرت علی مشروعیت خود را از مردم گرفته همانطور که معاویه مشروعیت خود را از مردم گرفته است.» (رجبعلی مزروعی ؛حریم ۱۳۷۸/۱۱/۲۳) یا اینکه «مردم حق دارند همه مسئولین را به سوال کشیده و از آنها انتقاد کنند حتی اگر آن مسئوول ، پیامبر و امام معصوم باشد ، بلکه به خود خدا هم می توان اعتراض کرد و او را فتنه گر نامید  .»(محمد کاظم اصفهانی ؛ ۱۳۷۷/۰۴/۲۴،روزنامه ایران).

    تازه امثال اکبر گنجی پارافراتر گذاشته می گفتند:

    «دین یک قسمت از فرهنگ است، حرکت اصلاح طلبان ما عاقبت به جدایی دین از سیاست خواهد انجامید. در یک جامعه مدرن جدایی دین از سیاست یک امر بدیهی است. وقتی شما جامعه را مدرنیزه کنید این جدایی بالاخره پیش خواهد آمد. ایران در حال حاضر از فاز قبل از مدرن به فاز مدرن پیش می‌رود.» ( در مصاحبه با تایم اشپیگل المان,کیهان ۱۳۷۹/۰۱/۲۴).

    اصلا همین اقای اکبر گنجی که اذر ماه  سال ۱۳۷۹، پس از زندانی شدن و هنگام حضور در دادگاه، علناً اقای علی فلاحیان وزیر اطلاعات سابق در دوران هاشمی رفسنجانی را «شاه‌کلید قتل‌های زنجیره‌ای» نامید و از روحانیون دیگری نیز نام برد، که به اصطلاح، «مراد عالیجنابان

    خاکستری» خوانده شدند و کتاب‌های «تاریک‌خانهٔ اشباح» و «عالی‌جناب سرخ‌پوش و عالی‌جنابان خاکستری» را که به پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ ایران مبدل شده بودند را منتشر کرد، ایا اطلاعات دقیقی از سوابق انقلابی و مبارزاتی او وجود دارد؟

    ولی بسیاری از انقلابیون، گنجی را جزو آن گروه از انقلابیون می ­دانند که در ابتدای پیروزی انقلاب برخوردهایی بسیار تند و افراطی داشتند. محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در این باره چنین می­ گوید: “اکبر گنجی که امروز ادعا می‌کند آن روزها دنبال دخترهایی می‌گشت که چند تار مو از زلف‌شان بیرون زده و به روی آن‌ها اسید می‌پاشید و این‌که به او اکبر پونز می‌گفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوانی که پوشش متفاوتی داشتند پونز می‌چسباند (http://fararu.com/f/news/74235).

    همین اقا بعدها در مقاله ای به نام “همجنس گرایی اقلیتی ناحق و فاقد حقوق” که مستقیماً در پاسخ به آرای “محسن کدیور” درباره عدم جواز عقلی و شرعی همجنس‌گرایی در روشنفکری دینی نوشته شده پس از ذکر آرای او همجنس­گرایی را “همچون یهودیت و بهائیت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب” می­ کند و می‌نویسد:

    “کدیور می‌گوید مجازات شدید هم‌جنس‌گرایان از احکام ثابت و دائمی شرعی است. ملاک و معیار تمایز احکام موقت از دائمی چیست تا بر اساس آن ملاک گفته شود مسأله‌ای جزو احکام دائمی اسلام است؟ کدیور می‌گوید مسلمانی مطلقاً با هم‌جنس‌گرایی نمی‌سازد. ملاک و معیار مسلمانی چیست تا بر مبنای آن ملاک بفهیمم چه چیز با مسلمانی سازگار است و چه چیز ناسازگار؟…»

    ویکی نیست به امثال اقای گنجی بگوید اینهمه تغییر مواضع برای چه؟!!!!! یک روز در جوانی واوایل انقلاب بر علیه بقول خودتان « غیرمکتبی » ها تند می رفتید و حالا امروز علیه « مکتبی ها » یا «مسلمانان افراطی » بقولی.

    خوب اقا این چه روشی است ؟ « بولتن سازی » که روزنامه کیهان را به ان متهم می کنیم ،خوب روش شما هم‌همین است.یک روز ایت اله هاشمی رفسنجانی را متهم می کنی،یک روز ایت اله مصباح یزدی را، یک روز دکتر سروش را متهم به پیامبری می کنی و‌روز دیگر وجود امام زمان ( عج اله) را نعوذ باله دروغ می پنداری!!!! …..

    بعد همین ادم می شود پاشنه اشیل اصلاحات ،چشم اسفندیار ما نسل بیچاره ای که خواستار تغییر بودیم ونه انقلاب نه برخورد با حاکمیت ودین، حالا زندانی که بشود ،اعتصاب غذا هم که بکند دیگر خربیار وباقالی بار کن‌، حضرت اقای گنجی می شود « چه گوارا» ی اصلاحات.

    من‌با خودم فکر می کنم این همه هزینه سازی و فرصت سوزی چرا در دهه ۷۰ و بعدا ۸۰ توسط بعضی اصلاح طلبان رخ داد، و‌ایا کسانی مانند معصومه ابتکارها( خواهر مری) یا ابراهیم اصغرزاده یا محسن میردامادی یا حبیب اله بیطرف و‌دیگرانی که در بحران تسخیر لانه جاسوسی یا بقول تیتر روزنامه جمهوری اسلامی در مورخه ۱۴ ابان ۱۳۵۸ « اشغال انقلابی سفارت امریکا» رهبری ماجرا را بدست داشتند ،حالا می توانند مدعی این باشند که چرا فلان جوانکهای بقول اقایان « خودسر» در۸ اذرماه ۱۳۹۰ از دیوار سفارت بریتانیا بالا رفته و یا در ۱۳ دی ماه ۱۳۹۴ شیشه های سفارت عربستان را شکسته اند و‌به داخل سفارت رفته و با فریاد حیدرحیدر انجا را به اتش کشیده است .اینها هر که باشند نیروهای خودسر یا « دانشجویان دانشگاه تهران» یا « دانشجویان ….. » یا عده ای بچه هییتی همه ، از همین اقایان اصلاح طلب وخواهر مری ها الگو گرفته اند.

    من نمی دانم چرا بعضی دوستان اصلاح طلب ما چیزی را برای خود ودر جوانی خویش حلال می دانند ولی برای جوانهای امروزی نه‌؟!!! ایا انها نمی دانند هر دری که گشوده شود چه برای اصلاح و چه تخریب  ،تنها گشایندگان مجاز نیستند از ان عبور کنند و دیگرانی هم خواهند امد واز ان در خواهند گذشت.

    و‌ما باید ببینیم چه الگویی به نسل کنشگر سیاسی خود می دهیم ، ایا همان الگوهای مارکسیستی و چپی دهه ۶۰ تا ۸۰ میلادی( ۴۰ و‌۵۰ خورشیدی) و یا جمعیت فدایان اسلام دهه ۲۰خورشیدی  بکار امروز جوانان ما می اید؟‌

    مشکل روشنفکری ما از هر نوعی که هست « اصلاح طلب» ، « دینی » یا رادیکال تراینست که  بقول مرحوم اقبال لاهوری ، اشتی دادن «تغییر» و«ابدیت» را یاد نگرفته است .یا بطور مطلق تن می سپارد به امواج تغییر و رادیکالیسم مصلحانه که می خواهد بنیادها را اهم از خوب وبد در نوردد،و البته تمام مشکلات را به پای دین گرایی مردم و حکومت می نویسد ،اینگار نه انگار که این دین خود مقوله فربه ای از فرهنگ ماست ،یا متحجر می شود وبه سمت دلواپسی دینی می رود ومی خواهد با کلید دین همه قفل ها را باز کند( که البته شدنی است ولی کاربلد خودرا می خواهد)، که در نوع معتدل تر ان نهضت ازادی را می توان در کشور ما مثال اورد که مرحوم بازرگان که از موسسان ان بود  در اواخر عمر اعلام کرد که دین چنین کارکرد مطلقی ندارد و مورد هجمه همفکران و یاران خود قرار گرفت‌.یعنی ما بطور کلی هنر اشتی این دو مقوله « تغییر» و « ابدیت » را بقول اقبال لاهوری نداریم. ما اصولا اهل افرینش نیستیم ،اهل فرگشت و تغییر تدریجی از نقطه ای به نقطه دیگر ،مانند ان بندباز ماهری که روی بند نقطه اغاز تا پایان را به ایمنی در نوردد.شما ببینید ششصد سال پیش حافظ علیه الرحمه چگونه طنازانه والبته مصلحانه علیه دین داری صوفیانه زمانه خود نقادی می کند.حافظ بطور قطع یک روشنفکر دینی است یا یک اصلاح طلب دینی، ولی رهروی را خوب می داند که :

     

    ?رهرو ان نیست که گهی تند و گهی خسته رود

    رهرو انست که اهسته و پیوسته رود

     

    هنر نقادی کار هر کسی نیست، هرمنوتیک می خواهد ،فقط تفسیر اوضاع مشکل را حل نمی کند،روش این تفسیر هم مهم است.

     

    گاهی روشنفکری یا اصلاح طلبی هم استبداد رای می اورد.مستبدانی که اصلاحات را وظیفه خود می دانند،و انرا تبدیل به ایدیولوژی می نمایند،بدون انکه دغدغه وجدان وانسانیت را یا اخلاق را داشته باشند.

    و اینچنین افرادی گردبادی پدید می اورند که مبارزه سختی را می طلبد فرونشاندن انرا ، بخصوص انکه این مستبدان همتاهای دیگری هم دارند مانند استبداد سلطنتی.

    اسان گیری در امر استبداد وانرا وصل کردن ان با دین یا استعمار خارجی ،اینها همه ناشی از تنبلی فکری یا جهل مفرط است و یا خیانت‌ و بهیچوجهی راه حل محسوب نمی شود.

    و باید فکر کرد که رسالت اصلاح طلبی حال حاضر نه از راه لیبرالیسم و ازادی های فردی که از شاهراه قانون قابل انجام است.

     

    که همانا استبداد درونی که بسی خطرناک تر از استبداد بیرونی است و موجب توحش و قانون گریزی ما شده وراههای تغییر را بسته است.اصلا این مفهوم مقدس یا Sanctified یا Holey  یکجورایی با مفهوم تحریم یا حرمت Sanction یکی می اید ،یک عده ای مستبدانه می شوند لیدر یا مقدس یک گروه،که متاسفانه در حرکت اصلاحات این داستان در حال انجام است‌،که خود استبداد رای می اورد.

     

    ما باید بدانیم درک مردم از مشکلات وتغییرات، ناشی از درک زیستی و نه درک دینی یا فلسفی و روشنفکری انهاست.همچنانکه درک سیاسی ودینی انان چنین است.پس بجای ایزوله کردن خود در کافه ها و مجالس پشت درهای بسته باید بفهمیم وبدانیم مردم چگونه فکر می کنند؟

    نکته دیگر انکه نباید از در براندازی یا بنیاد گرایی درامد، چه براندازی دین یا حکومت .حالا چه در غالب رفرمیسم مذهبی باشد یا سکولار کردن دین یا حکومت.انچنانکه در دنیا هم چنین براندازی رخ نداده و سکولاریسم به سمت عرفی شدن دین می‌رود و‌علم هم به سمت نسبی شدن نتایج.

     

    من توصیه می کنم نسل های تازه تر اصلاح طلبی کتابهای جلال ال احمد و علامه اقبال لاهوری دوباره خوانی کنند.

    اصلاح طلبی دچار فقر محتوا و فهم استراتژیک است.اینکه بعضی سایه های بلند داشته باشند و پاگنده و محتوا کوچک باشند دردی از ما دوا نمی کند.

    مهمترین اثر علامه اقبال کتاب تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام (ترجمهٔ فارسی توسط محمد مسعود نوروزی) است که از ۷ فصل با نام‌های زیر تشکیل شده‌است:

    فصل ۱: «دانش و تجربه دینی»فصل ۲: «آزمون فلسفی جهت رازگشایی از تجربه دینی»فصل ۳: «تصور خدا ومعنای نیایش»فصل ۴: «خودانسانی:آزادی و جاودانگی اش»فصل ۵: «روح فرهنگ اسلامی»فصل ۶: «اصل حرکت در ساختار اسلام»فصل ۷: «آیا دین امکان‌پذیر است؟» این کتاب را بخوانید.متاسفانه روشنفکران ما که از سنت و دین انتقاد می کنند نه دین را می شناسند و‌نه سنت ها،فکر نمی کنم حتی یکبار قران را خوانده‌باشند و یا حافظ و سعدی و یا مولوی را شناخته باشند،هر چند از انطرف هم اصولگرایان ما هم از فرهنگ غربی ،علم وفلسفه ان اگاهی نداشته و هر دو گروه در بیخبری و‌تاریکی بهم می تازند.

     

    یادم هست چندی پیش در ستاد انتخاباتی یکی از کاندیداهای اصولگرا بودم ، خوب دعوت یکی از دوستان عزیز بود،نگاه که می کردم بندگان خدا جوانان  تحصیل کرده و ارامی هستند،نه اسلحه همراه دارند نه باتوم ،حرفهای معقول هم می زنند ،با خودم گفتم پس چرا باید بین اصلاح طلبان و اصولگرایان اینقدر درگیری باشد انهم ضد منافع ملی.شاید ان دوستان هم که می دانستند من یک ااصلاح طلبم با خودشان گفتند ،اینکه غربی نیست ،به فرهنگ ایرانی واسلامی اشناست و دغدغه اش ایران است.

     

    ایکاش می شد تجربه من را بسط داد،ایکاش می شد اصلاح طلبان واصول گرایان از افراطی های خود عبور کرده ومانند دو حزب رسمی در کنار هم کار کنند، مانند خیلی از کشورها.

     

    البته انتخابات هفتم اسفندماه ۹۴ تجربه خوبی بود هم برای اصلاح طلبان وهم اصولگرایان.اصلاح طلبان که از پس حوادث

    تلخ دهه های ۷۰ و ۸۰ پخته تر شده بودند فهمیدند که معقوله امنیت ملی هم مهم است والبته امثال حاج کاظم سلیمانی ها هم کارهایی دارند برای مملکت می کنند وعلی رغم رد صلاحیت های گسترده  می توان به اصولگرایان معتدل دل بست و با انها ایتلاف کرد.

    ،همچنانکه در سال ۹۲ با حسن روحانی این ایتلاف شکل گرفت.

     

    اصولگرایان هم به این نتیجه رسیدند که صندوق های رای مهم است وممکن است کل یک لیست ۳۰ نفره شان حذف گردد.

     

    در مورد جنبش دانشجویی حرفهای زیادی دارم که باید زمانی بگویم ولی فعلا مجبورم از این موضوع بگذرم.

     

    ایکاش کمی زودتر پخته تر می شدیم ،ولی برای ادامه این مسیر ورود و بالندگی نسل های سوم وچهارم انقلاب در عالم سیاست لازم است .

    بخش دوم یادداشت را به جریان اصولگرایی و تحول ان خواهم پرداخت .

     

    پایان بخش اول

    ۴ دی ماه ۱۳۹۵

    برچسب ها

    لینک کوتاه مطلب:

    https://gildeylam.ir/?p=8575

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *