حالا ما ماندهایم و یاغیگری جریانی که همین چند ماه قبل جنبش اصیل منطقه مینامیدنشان. ما ماندهایم و دردسرهای بزرگ مواجه با یک گروه ترویستی که در پنداشت خود صاحب یک امارت اسلامی است. ما ماندهایم و صورت مساله مهمی تحت عنوان «مواجهه با یاغیهای زمانپریشی به نام طالبان.»
به گزارش گیل و دیلم ، محسن فرجاد در فرارو نوشت: آن روزهای گرم تابستان ۱۴۰۰ را به یاد دارید؟ آن روزهای لعنتیای که والسوالیها (شهرستانها) افغانستان یکی پس از دیگری سقوط میکردند. آن روزهایی که همه قدرتها توافقی نانوشته را برای بازگشت طالبان امضا کرده بودند. ای کاش آن روزها، امروز را میدیدید که این چنین در سوگ شهادت جوانانمان در جنگ با تکفیریهای طالبان نبودیم.
۲۴ شهریور ۱۴۰۰ زمانی که ارگِ شاهیِ کابل، بدون شلیک یک گلوله سقوط کرد و اشرف غنی با دلارهایش فرار کرد، کسی نگران بازگشت تحجر به سرزمین افغانها نبود. وقتی که احمد مسعود و امرالله صالح، جبهه مقاومت را به پنجشیر بردند، کسی را یارایشان نبود. هیچ کس نگران بر باد رفتن آرزوهای میلیونها زن و جوان افغان نبود. مسئولان فاسد افغان دهها میلیون دلار را در چند روز مفقود کردند و در جبهه خارج نیز همه نظارهگری تمامعیار بودند.
در آن تابستان داغ، در محافل سیاسی رسمی تهران، جشن و سروری با شکوه برپا بود. بالاخره آمریکاییها بعد از ۲۰ سال هزینه دادن در افغانستان شکست خورده بودند. شکستشان آنقدر تحقیرآمیز بود که البته چند ۱۰ میلیارد دلار تسلیحات هم برای تروریستهای تازه برگشته به کابل بر جای گذاشته بودند!
استدلال میکردند، چون طالبان دو دهه با آمریکا مبارزه کرده، پس میتواند دوست و هممشی ما باشد. قسم جلاله میخوردند که این طالبان آن طالبان ۲۰۰۱ نیست. این طالبان تغییر کرده و از گذشته درس عبرت گرفته است. این بار حکومتشان بر کابل با روح زمانه تطابق دارد. در داخل استانداردهای حداقلی حقوقبشری را رعایت میکنند و در خارج حسن همجواری با همسایگان را به رسمیت میشناسند.
صدا و سیما و برخی رسانهها، پروژه تطهیر طالبان را در بالاترین سطح ممکن پیگیر بودند. آنها را با عنوان وزین «جنبش اصیل منطقه» معرفی میکردند. گویی آنها در مقام مجاهدانی که توانستهاند استکبار جهانی (آمریکا) را شکست دهند، میتوانند در آینده دوست و متحدی قابل اعتماد برای کشورمان باشند.
با وجود به رسمیت نشناختن در اسفند سال گذشته (۱۴۰۱) برای آنها فرش قرمز پهن شد و سفارت جمهوریت افغانستان به نمایندگان طالبان سپرده شد. رخدادی که همان زمان با انتقادات گسترده رسانهها و ناظران سیاسی همراه شد. آنها این اقدام را لکهای سیاه در تاریخ مناسبات کابل با تهران خطاب کردند. منتقدان همچنان از ماهیت تروریستی طالبان میگفتند، اما از نگاه صداوسیما و وزارت خارجه آنها همان جنبش اصیل منطقه بودند.
اخیرا نیز نماینده این گروه تروریستی در کمال ناباوری، در مراسم دیدار رمضانی و ضیافت افطاری سید ابراهیم رئیسی با سفرای کشورهای اسلامی حضور داشت. در ظاهر امر همه چیز خوب بود و بدون مشکل؛ تا اینکه صدای تشنگی سیستان در اوایل اردیبهشت برخواست. جایی که مطالبه دریافت حقآبه ایران از هیرمند توسط طالبان، به طور جدی مطرح و حتی عمق مساله به درخواست استیضاح وزیر امور خارجه نیز کشیده شد.
زمانی که رئیسی در ۲۹ اردیبهشت ماه به طالبان در باب پرداخت حقآبه اخطار داد، یکباره نقاب از کلیت ماجرا برداشته شد. پاسخ طالبها، تهدید با گالنهای زرد رنگ ۲۰ لیتری شناخته شده برای انجام عملیات تروریستی، تهدید به کنترل تهران و اصفهان همانند محمود افغان و اخیر درگیری در نواحی مرزی و شهادت دو تن از مرزبانان کشورمان در «پاسگاه مرزی ساسولی در محدوده زابل» بود.
حالا ما ماندهایم و یاغیگری جریانی که همین چند ماه قبل جنبش اصیل منطقه مینامیدنشان. ما ماندهایم و دردسرهای بزرگ مواجه با یک گروه ترویستی که در پنداشت خود صاحب یک امارت اسلامی است. ما ماندهایم و صورت مساله مهمی تحت عنوان «مواجهه با یاغیهای زمانپریشی به نام طالبان.»
بدون شک میدانیم که ایران به تنهایی نمیتوانست مانع سقوط دولت اشرف غنی یا عدم به قدرت رسیدن طالبان باشد، اماای کاش نگاهمان به آن روزهای لعنتی تابستان ۱۴۰۰ متفاوت بود. ای کاش میدانستیم که منظومه فکری و سیاسی طالبان برای ما، در خود یک فرصت و هزاران تهدید دارد! ای کاش آن روزها، امروز را میدیدیم که این چنین درسوگ شهادت جوانانمان در جنگ با تکفیریهای طالبان نبودیم!
دیدگاهتان را بنویسید