آیت الله علوی بروجردی گفت: اینها مردمی بودند که دائم به دنبال ما میآمدند و در هر کاری کنار ما بودند. ….سعی کنیم از این به بعد با این مردم رفیق باشیم و ارتباط داشته باشیم. خدا میداند آن بچهای که رفته و مسیحی شده، مسئولیتش را از دوش من برنمیدارند. این بچه شیعه است. من باید او را برگردانم. من حق ندارم او را رها کنم. حالا دل ما هم خوش باشد که او رفت که رفت! حالا راحت باشیم! خیر، راحتی ندارد. این دختری که آنطور رفته، ناموس شیعه است. امام زمان رنج میبرند که این جوان مسلمان آنطور رفته است. ایشان از این شرایط رنج میبرند. امام حاضر و ناظر ماست.
به گزارش گیل و دیلم به نقل از «انتخاب»؛ متن سخنان استاد فقه و اصول حوزه علمیه قم که در جلسه درس خارج فقه خود ایراد کرده، به شرح زیر است:
در ایامی مبارک و در آستانۀ ولادت باسعادت وجود مقدس آقا حجتبنالحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم. وجود آقا حجت بن الحسن(ع) برای شیعیان یک امید و روشنایی است. ما شیعیان همیشه این افق روشن را پیش روی خود داریم. در برابر هر مشکلی و هر مصیبتی و هر گرفتاری ای، به سوی این روشنی و امید حرکت می کنیم و مشکلاتمان برطرف می شود. در روایات هم داریم که افضل اعمال امت در دوران غیبت، انتظار فرج است. انتظار فرج یعنی همیشه ما منتظر گشایشیم؛ یعنی ناامیدی در بین ما وجود نخواهد داشت و این آینده، آیندۀ روشنی خواهد بود، آینده ای که حق و عدالت غلبه می کند و همۀ تاریکی ها و مصیبت ها و مشکلات از بین می رود و به آن جایگاهی که به ما وعده داده شده، خواهیم رسید.
علت غیبت حضرت حجت(ع) چیست؟
«بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین». مشکل در همین قید است. ما باید به این معنا ایمان داشته باشیم. در اینجا غیبتی اتفاق افتاده، اما این غیبت منشأ دارد. چرا امام صادق(ع) غیبت نداشتند؟ چرا موسی بن جعفر(ع) غیبت نداشتند؟ بهگفتۀ خواجه نصیر: «وجوده لطفٌ و تصرفه لطفٌ آخر و عدمه مِنّا». مسئله این بود که بین مردم آن روزگار، یعنی بین شیعه و غیرشیعه و عامۀ مردم، پذیرش آقا حجت بن الحسن(ع) وجود نداشت. علت غیبت این بود که حتی نسبت به امامان قبل، مردم امامت ایشان را نپذیرفتند، با اینکه در آن زمان شیعیان کم نبودند و پراکنده بودند. شبکۀ وکلای امام عسکری(ع) در گوشه و کنار پراکنده شده بودند، اما آن شیعیان مثل خود ما بودند، یعنی آن پذیرشی که باید به امام معصوم داشته باشند، در کار نبود. لذا وجود و حضور ایشان بی فایده میشد و در نتیجه این غیبت اتفاق افتاد. اگر این عدم پذیرش نبود، غیبتی وجود نمی داشت. اما غیبت ادامه پیدا کرده، اما تا کی؟
تعیینکنندگان زمان ظهور دروغگویند
شنیدهاید که افراد مختلف، از مرجع گرفته تا غیر مرجع، از مسئول گرفته تا غیر مسئول، خیلی راحت برای ظهور آقا تعیین زمان می کنیم و می گوییم دیگر سالهای آخر غیبت است و در عمر ما پیش می آید! «کذب الوقاتون» به معنای این است که تعیین وقت ظهور در اختیار این افراد نیست که خبر بدهند و هر خبری که بدهند دروغ است. ظهور باید بر اساس اراده الله باشد. حتی کسانی که موفق شدند و خدمت آقا رسیدند، نتوانستند بگویند آقا من را برای این کار مأمور کرد که چنین و چنان بکنم یا از طرف آقا رسالت دارم؛ نه، اینطور نیست. هرچند توفیقی داده می شد و حضرت را می دیدند. به حضرت گفته بودند در این غیبت ما ساقط شدیم، تا کی منتظر باشیم؟ حضرت فرموده بودند که ظهور در اختیار خود من هم نیست، دعا کنید که خدا ظهور من را اراده کند.
چگونه باید پذیرای حضور حضرت حجت(ع) باشیم؟
پذیرشی که در اینجا حضور امام را اقتضا می کند، چگونه پذیرشی است؟ این پذیرش فهم امام است، درک امام است. اگر الان خداوند اراده کند و آقا حجت بن الحسن(ع) در بین ما ظهور کنند، آیا آن پذیرشی را که باید در برابر امام داشته باشیم، داریم؟ عامۀ مردم را کنار بگذاریم، منظور حوزۀ ما و علماست. آیا پذیرش داریم؟ در مقابل امام صف نمی کشیم؟! آنهایی که در مقابل علی بن ابیطالب(ع) صف کشیدند چه کسانی بودند؟ طلحه و زبیر بودند. طلحه و زبیر هر دو در جنگ های زمان پیغمبر (ص) حضور داشتند و در نصرت امام شمشیر زده بودند و سابقه داشتند. وقتی قاتل زبیر شمشیر او را نزد امیرالمؤمنین(ع) آورد، ایشان شمشیر زبیر را می شناختند، نگاهی به شمشیر کردند و شروع کردند به گریه کردن و فرمودند این شمشیر چقدر همّ و غم از چهره پیغمبر زدوده. زبیر چنین بود. وقتی به خانۀ فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کردند، زبیر از کسانی بود که آنجا به عنوان مدافع حضرت جنگید. اما منافع دنیا امثال زبیر را فریب داد، آن هم در آخر عمر. به قول آن طلبه که می گفت ما اول طلبگی با اخلاص و با خضوع وارد می شویم، اما هرچه می گذرد، این اخلاص و خضوع کم می شود و تازه در آخر عمر، هفتاد هشتاد سالگی، به فکر چیزهای دیگر می افتیم! زبیر هم همین بود. اگر آقا امام حجت صلوات الله و سلامه علیه ظهور کنند، ما در مقابل ایشان چه میکنیم؟
نیابت عامۀ امام تعیینکردنی نیست و اکنون هیچکس نیابت خاصه ندارد
در زمان غیبت، باید وظایفی را که بر عهدۀ ماست، درست انجام دهیم. آقا برای مردم امام است، اما مایی که در حوزه نشسته ایم حساب دیگری داریم. یک حساب ویژه داریم. وقتی بعد از غیبت صغری نیابت خاصه به نیابت عامه تبدیل شد، برخی به عنوان نایب ایشان کار می کنند. امثال ما نایب عام آقا هستیم. این نیابت عامه ای را که شخصی هم نیست، نمی توان تعیین کرد. برخی می خواهند در این میان یک نیابت خاص درست کنند و بگویند حضرت به ایشان نظر دارد؛ نه؛ اصلاً بنا نیست چنین اظهاراتی باشد که چه کسی باشد یا چه کسی نباشد، والّا این نیابت خاصه می شد و غیبت صغری بود. حضرت هم نایبی برای غیبت کبری تعیین نکرده اند. هرکسی هم که می گوید من امام زمان را دیدم، به حساب این است که خود را نایب معرفی کند؛ پس «فکذبوه»، چنین افرادی را تکذیب کنید. هرکس چنین ادعایی کند، دروغ می گوید و به حساب منافع مادی خود، می خواهد این دیدارهای ادعایی را برای مقاصد دنیایی و نفسانی که دارد، وسیله قرار بدهد. لذا این افراد را تکذیب کنید.
ما چه وظایفی در برابر ایتام آل محمد(ص) داریم؟
اما تکفل ایتام آل محمد(ص) وظایفی به دوش ما گذاشته است. ما برای انجام این وظیفه چقدر ساعی و جدی هستیم که حالا خدا خدا می کنیم آقا امام زمان ظهور کند و ما در رکاب ایشان کار کنیم؟! این تکفل چیست؟ ما اگر تکفل خانوادهای را بر عهده بگیریم، چه میکنیم؟ ممکن است اطعام و هزینههای درمان و ازدواج و… را به عهده بگیریم. تکفل اینگونه است. حضرت رسول نفرمودند «انا و علی ابوا هذه الامه»؟ آقا امام زمان(ع) هم مانند امیرالمؤمنین(ع) در این عصر پدر ما هستند. متکفل فرزندان خود هستند و تمام امت را فرزندان خودشان گرفته اند و وظیفۀ خودشان را تکفل آنها قرار داده اند. ایشان این تکفل را در دوران غیبت به ما سپرده اند. این تکفل ایتام آل محمد(ص) را چگونه در حق فرزندانمان به جا می آوریم؟ در حق دانشگاهیان و غیر دانشگاهیان، در حق همین دختران و پسرانی که در قم هستند؟ آیا اینها فرزندان ما هستند یا نه؟ آیا فرزندان شیعه هستند یا نه؟! نمی توانیم خودمان را راحت کنیم و فرزندانمان را خودی و غیرخودی خطاب کنیم و بگوییم ما خودی ها را داریم و غیرخودی ها از کشور بروند. خیر! تکفل اینگونه نیست. آیا هیچ پدری بین فرزندان خود، خودی و غیرخودی درست می کند، حتی اگر بچه نااهل باشد؟! پدر حتی اگر فرزند ناخلف خود را از خانه بیرون کند، سر سفره همۀ فکر او این است که الان بچۀ من چه میخورد، کجا میخوابد، اگر مریض شود چه کسی به داد او می رسد. آیا جز این است؟ عاطفهای در میان است.
رفتار با مخالفانمان را از حضرت علی(ع) بیاموزیم
در دوران غیبت آیا وظایف خود را فراموش نکردهایم؟ نباید فقط دلمان خوش باشد به اینکه یک عده همفکر و خودی دور ما باشند و باعث شویم مردم هم فکر کنند که تکفل امیرالمؤمنین(ع) هم اینگونه بوده است! آقا امیرالمؤمنین این تکفل خود را هم در حق اصحاب خودش داشتند و هم در حق خوارج. خوارج به حضرت دشنام می دادند، اما حضرت با ایشان کاری نداشتند و با آنها نجنگیدند تا زمانی که آنها دست به شمشیر بردند و شروع کردند به کشتار مردم. حضرت به آنها گفتند چرا با زن و بچه و زن حامله می جنگید؟ اگر می خواهید بجنگید، با ما بجنگید. خوارج گفتند بله، می خواهیم بجنگیم! تو کافر هستی! تو را قبول نداریم! ما هم حاضر نیستیم شمشیر را غلاف کنیم! باید بزنیم و بکشیم! حضرت فرمودند بسیار خب! پس بیایید با من بجنگید. در حالی که حضرت می توانستند همۀ آنها را دستگیر کنند و به زندان بیندازند. همۀ خوارج پنج شش هزار نفر بیشتر نبودند. اگر ایشان را زندانی می کردند، بقیه هم می ترسیدند. اما حضرت چنین نکردند. حضرت داخل ممکلت خودشان به خوارج اجازه دادند که عده و عُده و پول جمع کنند، اسلحه بخرند و جایی را به عنوان جبهه در نظر بگیرند و تمرین کنند و بعد از اینکه آمادۀ جنگ شدند، ایشان را برای جنگ خبر کنند. خوارج خودشان مکانی را تعیین کردند، تمرین کردند و اعلام کردند که آماده شدهایم. علی بن ابیطالب(ع) با لشکر خودشان رفتند. حضرت لشکرشان را برای خوارجی که او را کافر خطاب می کردند، حدود سه ماه معطل کردند. صبح و شب می رفتند و برایشان خطبه می خواندند و به سؤالها و اشکالاتشان جواب می دادند. از این پنجشش هزار نفر، پانصد ششصد نفر باقی ماندند که به هیچ راهی مستقیم نبودند، جز جنگ. یک صبح تا ظهری جنگ درگیر شد. عده ای کشته شدند. عده ای مجروح شدند. عده ای اسیر شدند و یک عده هم فرار کردند ـتکفل را میخواهم بگویمـ در همۀ شئون، حضرت فرمودند بر کشتهها نماز بخوانید و محترمانه دفنشان کنید؛ آنهایی را که اسیر کردهاید آزاد کنید، بدون اینکه وجهی از آنها بگیرید و اذیتی به آنها برسانید. آنهایی را که مجروح هستند، مداوا کنید و بگذارید بروند؛ آنهایی را که فرار کردهاند، تعقیبشان نکنید. حتی در نهجالبلاغه هم آمده که فرمودهاند حتی بعد از من هم اینها را نکشید. این هم تکفل علی بن ابیطالب است با دشمن! اما تکفل ما در حق دوست چطور است؟! در حق این مردم چطور است؟! چطور میخواهیم برای آقا در بین این مردم روحیۀ پذیرش ایجاد کنیم؟!
ما با مردم وفادارمان چه کردیم؟!
عدهای از افرادی که دارند از ما جدا می شوند، از مناطق بختیاری نزد من آمده بودند. در بین این برخی جوانها میل بسیار عجیبی به زرتشتی گری پیدا شده است. بعضیها به من گفتهاند در قم کلیسای خانگی وجود دارد و تعداد وهابیها زیاد شده است و فعالیتشان گسترده شده و نماز جمعه هم می خوانند! عدهای هم گویی دارند بودایی می شوند! اینها مشکلات ماست.
بسیاری از اینها مردمی بودند که دائم به دنبال ما میآمدند و در هر کاری کنار ما بودند. ما با مردم چه کردیم؟ در گذشته هم اینطور بودیم؟در گذشته هم اینطور بودیم؟ این ها مردمی بودند که در جنگ با عراق اجازه ندادند عراق یک سانتی متر مربع از خاک ایران را در اختیار بگیرد. در حالی که آمریکا و شوروی به عراق کمک میکردند و مردم ما فقط اسلحه داشتند. آیا این جوانها و این مردم نبودند که با دست خالی می جنگیدند؟ دیگر این مردم چه کنند؟ تمام تحریمها را به خاطر ما تحمل کردند. دیگر این خانواده چه کند؟ جوان خود را داده، مال خود را داده، زندگی خود را برای ما داده! دیگر وفاداری بیشتر از این؟! دیگر چه میخواهید؟ ما همینها را میخواستیم. این وفاداری هست یا نه؟ اما ما با آنها چه کردیم؟ میتوانیم به حضرت حجت(ع) جواب بدهیم؟
در انتقال میراث گذشتگان به نسل بعد مشکل خواهیم داشت
توجه داشته باشیم که ما در این لباس، از طرف حضرت برای کار در بین مردم مأموریت داریم، مأموریت ما هم تکفل آل محمد(ص) است. هرکسی به فراخور قدرت و توان و محدودۀ خودش جواب دارد، بسمالله. اما اگر جواب نداشته باشیم چه؟! کسانی قبل از ما بودند، که خداوند غریق رحمت کندشان، در هر ردهای، مرجع یا مدرس یا واعظ یا امام جماعت، هرچه بودند این میراث را به دست ما رساندند. اما آیا ما می توانیم این میراث را به دست نسلهای بعدی برسانیم؟ الان جوانهای نسل جدید اصلاً ارتباطی با ما دارند؟ ما برای آنها بیگانه هستیم. دنبال هرکسی میروند غیر از ما! چرا؟ جاذبۀ ما چه شد؟ امامجماعت مسجد محل قطب مردم بود. مردم برای او می مردند. ما این روزها را دیدهایم. پدر من در تهران سی چهل سال امام جماعت بود. دیگران را هم دیده بودیم که مردم برایشان چه می کردند. دخترانی هم که حجاب کامل نداشتند، سراغ امامجماعت می آمدند و مسئله می پرسیدند. ما الان فقط اصرار داریم که این دختر حجاب خود را درست کند، در حالی که اصل عقاید او رفته است! اعتقاد یک داستان است، عمل یک داستان دیگر. عمل در رتبۀ بعد از اعتقاد است. اعتقاد لطمه خورده است. ما در انتقال این میراث به نسل بعد مشکل داریم، چون به این نسلی که در زمان ما هستند، نتوانستیم این میراث را منتقل کنیم.
هر روز از حضرت حجت(عج) کمک بخواهیم
به هوش باشید! لااقل در این ایام مبارک، از خود آقا مسئلت کنیم که به داد ما برسید و یاریمان کنید. ما وظیفه داشتیم پیش از هر کاری، رضایت شما را بسنجیم. ما هم تصمیم بگیریم اگر تا الان آن مسیر را طی نکردهایم، از این به بعد این کار را انجام دهیم. سعی کنیم از این به بعد با این ایتام آل محمد(ص) رفیق باشیم و ارتباط داشته باشیم. خدا میداند آن بچهای که رفته و مسیحی شده، مسئولیتش را از دوش من برنمیدارند. این بچه شیعه است. من باید او را برگردانم. من حق ندارم او را رها کنم. حالا دل ما هم خوش باشد که او رفت که رفت! حالا راحت باشیم! خیر، راحتی ندارد. این دختری که آنطور رفته، ناموس شیعه است. امام زمان رنج میبرند که این جوان مسلمان آنطور رفته است. ایشان از این شرایط رنج میبرند. امام حاضر و ناظر ماست.
به هر حال باید سعی کنیم در حد مقدور به وظایف خود عمل کنیم. ایام مبارکی است. لااقل در این ایام اگر در طول سال به فکر امام زمان نیستیم، در این چند روز به یاد آقا بیفتیم، قیام به امر آقا کنیم و سعی کنیم هر روز پنج دقیقه با آقا خلوت کنیم. امام حاضر هستند. تا گفتی «السلام علیک یا بقیهالله» آقا حاضر هستند. عقیدۀ ما این است. با ایشان حرف بزنیم. ما حاضریم با هر کس و ناکسی حرف بزنیم، با آقا حاضر نیستیم حرف بزنیم؟! با ایشان عهد ببندیم، از ایشان کمک بخواهیم. آن کسانی که در این مسیرها بودند و راهها را طی کردند، از این قضایا قصهها دارند. ما خیلی فاصله گرفتهایم. به هر حال امیدواریم خداوند خودش کمک کند تا بتوانیم در مسیر آقا حجت بن الحسن(ع) قدم برداریم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
دیدگاهتان را بنویسید