×

شستن واژگان…..

  • کد نوشته: 7497
  • ۱۳۹۵-۰۹-۰۲
  • 85 بازدید
  • ۰
  •   و‌توگفتی…. وعشق وعشق وعشق… وعشق باید کاری کند   تمامی عاشقانه هایم برای تو‌، بگذار عشق کاری کند….   برای ماندن ،برای زیستن ،برای دویدن،برای  خندیدن ،برای رهایی برای تو‌ وبرای من، بگذار عشق برای ما کاری کند….   بگذار عشق کاری کند….   ?سارا چکامه ، چکامه ها     وقتی یک زن […]

    شستن واژگان…..
  •  

    و‌توگفتی…. وعشق وعشق وعشق…

    وعشق باید کاری کند

     

    تمامی عاشقانه هایم برای تو‌،

    بگذار عشق کاری کند….

     

    برای ماندن ،برای زیستن ،برای دویدن،برای  خندیدن ،برای رهایی

    برای تو‌ وبرای من، بگذار عشق برای ما کاری کند….

     

    بگذار عشق کاری کند….

     

    ?سارا چکامه ، چکامه ها

     

     

    وقتی یک زن جوان را می بینید که تنها کنار خیابان اش می فروشد یا ۴ دانه شیشه عطر گذاشته روی جعبه ای و منتظر فروش انهاست یا خانم محترمی که رانندگی را انتخاب کرده است و پیش پای شما بوق می زند و‌با انگشت نشانه، مستقیم را نشان می دهد، همه اینها را وقتی دیدید چه می کنید؟

     

    ایا با مشاهده این زنان احساس ترحم می کنید ودلتان برایشان می سوزد، و اهی می کشید و خدا را شکر می کنید که بعنوان یک مرد سایه تان بالای سر همسر و فرزندانتان است ویا بعنوان یک دختر پدری دارید ویا بعنوان یک زن همسری که نان اور خانواده است…؟

     

    ویا نه!!! چشمها را رویهم می گذارید از کنار این زنان می گذرید و می گویید به من ربطی ندارد مملکت قانون دارد ، صاحب دارد ،وزیر ووکیل دارد ،وظیفه اینهاست که به امورات «زنان بی سرپرست» برسند ، اقا !!!! اصلادولت چه غلطی دارد می کند،همه اینها فقط بلدند دزدی کنند……

     

    ویا با خود می گویید این زنان بزهکارند، اصلا این کارها ویترین شان است انها یا مواد می خواهن جابجا کنن  یا فاحشه گری می کنن.

    خوب خودتان هم بفکر می افتید هی! نگاه زیر چشمی بیاندازید به قامت جوان و غباردیده اینها که

    اثری از سرخاب سفیداب روی صورتشان نیست و همینطور افکار پلید از سرتان بگذرانید…..

     

    می بینید این مجموع افکار جامعه در مواجهه با «زنان بی سرپرست » ،بگذریم که من با این لقب نامانوس زنان بی سرپرست مشکل دارم ، زن که طفل صغیر نیست که نیاز به حمایت و‌سرپرستی داشته باشد و حالا که بی سرپرست شد تبدیل شد به اواره بی جا ومکان.البته واژه ترکیبی دیگر هم تولید شده بنام « بدسرپرست» این دیگر …..

     

    براستی باید چکار کرد وقتی با چنین زنانی مواجه می شویم ، خوب اینکه اه بکشیم وغصه بخوریم که دردی را دوا نمی کند ، تمامی واکنش هایی که در بالا اوردم غلط و خجالت اور است ، ولی با شما کاری ندارم خود من چه وظیفه ای دارم ؟

     

    خوب ممکن است در واکنش به این حرفهای من عصبانی شوید بگویید ،باشه مابقی واکنش ها بد ،ولی اگه دلسوزی نکنیم پس چکار کنیم ؟!!!

     

    بنظر من هیچ کاری لازم نیست بکنید ،همینکه عادی باشید کافی است‌.یک فروشنده خانمی دارد چیزی می فروشد خوب!  خانم یا اقای محترم شما هم خرید بکنید، البته من خودم را مقید می کنم حتما از ایشان خرید بکنم ،ولی شما می توانید این کار را نکنید ،ولی لااقل چانه نزنید، همان قیمتی را که فروشنده اعلام می کند ،بخرید.اینطوری فقیر را فقیرتر نکرده اید ،همین کافی است.

    یا مثلا اگر راننده خانمی را دیدید که پیش پای شما بوق می زند بدون هیچ حس بدی سوار شوید اگر مسیرتان یکی است،با احترام هم سوار شوید ،سلام بکنید و‌خسته نباشید هم بگویید ،همین کافی است.

     

    من‌نمی دانم ما چرا عادت کرده ایم بدی های یکدیگر را یا ضعف هایمان را بزرگ کنیم .اینکه خانمی کار یک مرد را می کند نشان از این دارد که ما در حمایت از شهروندان خود کارهای زیادی را انجام نداده ایم ،و قانون ما در حمایت از انها نقص دارد ،و این گناه این افراد نیست گناه همه ماست ، پس باید به این افراد افرین هم گفت.چون ایستادگی و کوشش را برای ما افرینش مجددی کردند.

     

    ما مقصریم چرا ؟!!!!

    چون هنگامیکه کاندیداهای مجلس به ما می گویند که ما برای شما برق می کشیم ،خیابانتان را اسفالت می کنیم ویا فلان فلان ، از انها نمی پرسیم که اقای محترم یا خانم بزرگوار کاندیدا اینها که وظایف شهرداری و راهداریست و یا اداره برق و‌اب… شما برای بیکاری جوانان ‌و‌ یا حمایت زنان بی سرپرست چه طرحی دارید؟

     

    ما نیاز داریم به توجه خاص برای بازسازی حیطه عاطفی خویش، یاداوری مسیولیت های اجتماعی وهمچنین ارتباطات پیرامون خود با مردم جامعه.

     

    از چه بگویم به ما گفته اند مردمان را دوست بداریم ،انها دردانگان خداوند( عیال او) هستند ، ولی ما کوته بینان فکر کردیم برای دوست داشتن ادمیان از خوب و‌بد، زشت و زیبا، بلند وکوتاه ، سیاه ،سفید ،سرخ وزرد پوست ، مسیحی، کلیمی و مسلمان ، دانشمند وبی سواد باید دوستی بین ما و انها باشد.زیرا که برای هر دوست داشتن این همانی و شباهتی در پندار ،کردار و گفتار ویا علایق و نیازها لازم می اید و مسلما ما با همگان فاقد اینهمه وجوه مشترکیم.

    ما اینگونه می اندیشیم ، پس هنگامیکه از کنار غریبه ای رهگذر ،می گذریم او را به هیچ می انگارم ،فلت و بی عاطفه از کنار هم می گذریم چون نوعدوستی را فرا نگرفته ایم ،چون دوست داشتن انسانها را یاد نگرفته ایم.

    چرا ؟!!!! چون از انسان بودن خود لذت نمی بریم.

     

    ولی من می گویم هر دوست داشتنی را به پای دوستی گذاشت و از هر رابطه ای نباید طلب چشمداشتی را نمود.

     

    چه می شود وقتی از کنار هم عبور می کنیم لبخندی به نشانه « نوعدوستی» به یکدیگر بزنیم.

     

    اصلا واژه « غریبه » واژه بدی در فرهنگ ماست‌،واز واقعیت دردناکی در اذهان ما پرده بر می دارد وان واقعیت یا اکت ،ایزوله بودن ما در برابر ارتباطات انسان

     

    ی است ،یادگاری نامیمون از ارتباطات قبیله ای و عمودی ما با افراد فامیل ، هم محله یا همشهری و هم کیش مان نه هم وطنان یا مردم شهرها یا کشورهای دیگر.ما به انزوا خو کرده ایم ،از همین خانواده برای ما مهمتر جلوه می کند تا دوست .

    در صورتیکه خانواده را ما انتخاب نمی کنیم ولی دوست را چرا.

    ولی چون حوزه عاطفی الوده است و به دیگران به چشم غریبه می نگریم ، و همواره مشکوک و منتظر واقعه ای بد ،پس دوستی هایمان اگر هم شکل بگیرد ناپایدار است و‌به هر بهانه ای از ان دست می شوییم.

     

    به ما گفته اند دوست اینه دوست است‌، چه بسیار افراد شایسته و بزرگی که ما می توانیم از بزرگی انها چیزها بیاموزیم و دوستی ها با انها بکنیم ،در حالیکه نه قرار است همسرما باشند ونه فامیل وخانواده ما.

    دوستی از ایندست دوستی شمس ومولاناست ،قصه لیلی و مجنون را اینجا کاری نیست.ما ممکن است از کسی به دلیل احساس خوبی که به ما می دهد ویا ارزشمندی که دارد خوشمان بیاید ولی او عشق ما نمی شود ، هم راز  همه چیز دان ما هم نه و همچنین قرار نیست ما با هم ازدواج کنیم.

    پس دوستی با نوعدوستی و با عشق متفاوت است.

     

    رودی که از دریا برخیزد سرانجام به دریا می ریزد ،ولی انسان در جایی عاشقی می کند و در جای دیگر می میرد ،در حالیکه انجایی باید بمیرد که عاشقی کرده است.

    ما غزل خوانی هایمان ،لطف ها و ارادت هایمان را برای دوستی های گذری ونه پایداری که داریم خرج می کنیم ولی راز دل مان را از عشقی که همسرمان است مخفی می کنیم وانرا با غیر می گوییم.

    انسان تنها موجودی است که عاشق

    می شود،والبته با کمال تعجب تنها نیز می ماند.

     

    همه اینها بخاطر خرابی حوزه عاطفی و ارتباطات ماست ،ما باید مفهوم Charity را از غرب بیاموزیم ، ویا انرا در فرهنگ خود باز تولید کنیم.ما باید وقتی از «حمایت» سخن می گوییم ،نگاهبانی و مساعدت را همراه این واژه کنیم ، نه اینکه فکر کنیم حمایت یعنی دلسوزی و ترحم .

     

    در یک کلام ما باید واژه هایمان را بشوییم وطور دیگری بیاندیشیم.

     

    علی دادخواه

    ۱ اذرماه ۱۳۹۵

    لینک کوتاه مطلب:

    https://gildeylam.ir/?p=7497

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *