طغیان توده ها….
?بخش اول :
?سیمپسونز ( The Simpsons) یا سیمپسونها، کارتون پویانمایی آمریکایی ساخته «مت گرونینگ» است که برای شبکه رسانهای فاکس از دسامبر ۱۹۸۹ساخته شده است و یکی از محبوبترین برنامه ها در امریکا محسوب می شود . این سری نمایشی طنز از سبک زندگی خانواده سیمپسونها است که از هومر، مارج، بارت، لیسا و مگی تشکیل شده. این مجموعه فیلم در شهر ساختگی اسپرینگفیلد اجرا میشود که فرهنگ آمریکایی، ارتباطات تلویزیونی و دیگر رفتارهای انسانی را به تصویر میکشد.
در یکی از قسمت های این سریال در سال ۲۰۰۰، دونالد ترامپ که در آن دوران هم میلیاردری مشهور بود در قامت رئیس جمهور منتخب آمریکا سخنرانی می کند که به صورت شگفت آوری شبیه به اتفاقاتی است که چند روز گذشته در آمریکا رخ داده و باعث شده این انیمیشن پس از ۱۶ سال مورد توجه قرار بگیرد و خیلی ها از آن به عنوان یک پیش گویی یاد کنند.
ولی پرسشی که در اینجا مطرح می شود انست که :
ایا اساسا این پیشگویی مستند است وروی داده است ویا نه صرفا یک اتفاق ویا تصادف در کاراست؟
پاسخ این پرسش دغدغه این یادداشت نیست ،ولی خالی از لطف نیست که در اینجا از « دکتر جان کلمن» هم نامی ببریم.
جان کلمن (زاده ۱۹۳۵) نویسنده و نظریه پرداز توطئه است. او کتابها و مقالههای زیادی با مدعای تحلیل ساختار قدرت جهان نوشته است. او ادعا میکند که گروه نسبتاً کوچکی از آدمها که او آنها را «کمیته ۳۰۰» مینامد، گروهی را تشکیل دادهاند و جهان را اداره میکنند و هدف آنها تشکیل جهانی با یک دولت است.
کتابهای کلمن بین دیگر نظریه پردازان توطئه مانند دیوید ایسکه و جیم مارس به خوبی پذیرفته شده است، و در کارهای آنها معمولاً مورد استناد قرار میگیرد. از نظر کلمن «اخوان المسلمین» یک گروه مخفی فراماسونری است که با حمایت توماس ادوارد لورنس، برتراند راسل، جان فیلبی برای عقب مانده نگه داشتن خاورمیانه به منظور غارت نفت و منابع طبیعی آنها شکل گرفته است.
توجه می کنید که از نظر اقای کلمن و نظریه پردازان توطیه هر چیزی که در جهان رخ می دهد توسط گروه کوچکی برنامه ریزی می شود.خوب اگر به این نظریه (که همزاد وطنی انرا دکترصادق زیبا کلام بدرستی « تیوری توطیه دایی جان ناپلیونی» نام نهاده است ) معتقد باشیم،لاجرم باید دست از هر کنش سیاسی واجتماعی بکشیم.زیرا هر چیزی از قبل طرح ریزی شده و همه چیزی که ما می بینیم بازی بیش نیست.
خوب من مانده ام این رکود و یاس به نفع توده های مردم است یا دیکتاتورهایی که حضور مردم را در غالب کنشگری نهادهای مدنی پذیرا نیستند؟!!!!
خوب از این نظریه هم که بگذریم و کارتون سیمپسون ها را هم نادید بگیریم ،اقای ترامپ چهل و پنجمین رییس جمهور ایالات متحده امریکا شده است .
خوزه ارتگا یی گاست ( José Ortega y Gasset) (زادهٔ ۹ مهٔ ۱۸۸۳ در مادرید اسپانیا — درگذشتهٔ ۱۸ اکتبر ۱۹۵۵ در مادرید) فیلسوف لیبرال و نظریهپرداز اسپانیایی و از پیشگامان رنسانس اسپانیا در سده بیستم به شمار میرود. او در نیمه نخست قرن بیستم زمانی که اسپانیا میان جمهوریخواهی، سلطنت و دیکتاتوری سرگردان بود، رسالات متعددی منتشر کرد. وی بعنوان بزرگترین فیلسوف اسپانیایی ،در کنار نیچه از مدافعان «منظرگرایی» بود که کانت پیشگام آن در اندیشه غربی به حساب میآید.
«ارتگا یی گاست» منتقد تند جامعه تودهای است و فاشیسم را نتیجه تودهای شدن جامعه میداند. او همچنین مخالف دولت بزرگ است و مشکلات عصر مدرن را نتیجه بزرگ شدن دولت و مداخله آن در همه امور میداند.
«انسان تودهای» از نظر او همان است که شک و تردید به خود راه نمیدهد، زندگی او جریان دارد ولی بی هدف است و اسیر روزمرگیها است. انسان تودهای همان است که توسط امپراتوریهای رسانهای کنترل میشود و هرچه به خوردش میدهند بی هیچ تردیدی میپذیرد.
«طغیان تودهها» مهمترین اثر سیاسی ارتگاست که در سال ۱۹۲۹ منتشر کرده است.
او در این کتاب تحت تاثیر اندیشه نیچه ، به طرح مسیله زوال فرهنگی در جامعه دموکراتیک توده ای و ظهور نوع جدیدی از انسان یعنی « انسان توده ای» پرداخته است.از دیدگاه ارتگا ،که همانند دیدگاه ادموند برک است و ریشه ان به اندیشه افلاطون باز می گردد،طرح اندیشه برابری به شیوه ای دموکراتیک، به طرز اسفناک به تاکید بر حقوق انسان های میان مایه و به زیان هر گونه اندیشه اشرافیت و برتری انجامیده است.این امر موجب محرومیت ادمیان بزرگ وشایسته و افراد پارسا و پرهیزکار از قدرت و اقتدار می گردد.
از نظر او واقعیت زمانه ما ظهور انسان تودهای و تودهها در عرصههای گوناگون جامعه بودهاست اما «تودهها طبق تعریف نه باید و نه میتوانند زندگی فردی خود یا جامعه را اداره کنند، بنابراین اروپا دچار عظیمترین بحرانی شده که اقوام و تمدنها ممکن است گرفتار ان شوند.» اعضای توده کسانیاند که خود را «همچون دیگران» میدانند و هیچ ارزش ویژه ای بر اساس ملاکی خاص برای خود
قایل نیستند. انسان تودهای اعلام می دارد :« هیچ کس از من بهتر نیست و من نیز همینطور که هستم خوبم.هر کس از من بخواهد بهتر از انچه هستم بشوم ،انتظار ناروایی خواهد داشت .» در نتیجه هیچ کس نیازمند اصلاح اخلاقی و فکری نیست.از دیدگاه ارتگا، چنین اندیشه ای هر گونه معنا و ارزش ممکن در زندگی انسان را مخدوش می سازد.
او از « دموکراسی افراطی» سخن به میان می اورد و می نویسد:« انچه در گذشته رخ می داد از همین قرار بود ؛ یعنی انچه رایج بود دموکراسی ازادمنشانه بود.در ان توده ها این نکته را مسلم می انگاشتند که به هر حال، و به رغم نارسایی ها وعیوب اقلیت های برگزیده، همین اقلیت ها بیش از خودشان در مسایل سیاسی سر رشته دارند.اما امروزه توده ها گمان می کنند که حق دارنداندیشه های برخاسته از تصورات مبتذل خودشان را تحمیل کنند و پیش ببرند.گمان نمی کنم که در هیچ یک از اعصار تاریخی گذشته حکومت مستقیم توده ها به شیوه ای که در عصر ما رایج شده است برقرار بوده باشد.به همین دلیل است که از دموکراسی افراطی وخارج از قایده سخن گفته ایم.» اوادامه می دهد:« در ایالات متحده امریکا متفاوت بودن امری ناخوشایند تلقی می شود.توده ها هر چیز متفاوت ،برجسته ،ممتاز،فردی ،برگزیده ونخبه ای را در هم می شکنند.هر کس که همانند همگان نباشد و همانند دیگران نیاندیشد در معرض خطر طرد وحذف شدن قرار می گیرد.» ( از مدرنیسم تا پست مدرنیسم ،لارنس کهون، فصل هفدهم، پدیده ازدحام توده ها، ترجمه حسین بشیریه، به ص ۲۲۰ تا ۲۲۷ مراجعه کنید.)
نظریه جامعه توده وار (Theory of Mass Society) به وسیله خانم« هانا آرنت »و آقاى« ویلیام کورن هاوزر» ارائه شده است. این نظریه از نظریه هاى کارکردگرایانه است که می تواند به ما کمک کند بفهیم در ایندوره از انتخابات در امریکا چه اتفاقی افتاده است ؟ و چگونه و چرا ترامپ با ان ادبیات سخیف و بی برنامه گی واضح توانست تیم نخبه خانم کلینتون را شکست دهد؟
به طور کلى، از نگاه نظریه پردازان کارکردگرا، ساختارهاى معیّنى در جامعه موجب ثبات دایمى آن مى شود و تا زمانى که این ساختارها و به اصطلاح، ترتیبات ساختارى خاصى بر جامعه حاکم است مشکلى در جامعه به وجود نخواهد آمد. اما زمانى که این ترتیبات ساختارى جامعه از میان برود، احتمال بروز حادثه انقلاب از نوع توده اى در جامعه افزایش مى یابد و در پى آن، احتمال تأسیس حکومت و رژیمى توده اى (totaliter) افزایش مى یابد.
ویلیام کورن هاوزر، نظریه پرداز جامعه توده وار، در کتاب سیاست جامعه توده اى چنین جامعه اى را نظامى اجتماعى مى داند که در آن گروه هاى برجسته و نخبگان (elites) به آسانى، در معرض نفوذ توده ها قرار مى گیرند و توده ها نیز مستعد بسیج به وسیله گروه هاى برجسته اجتماعى هستند. بسیج پذیرى توده ها در گرو این است که اعضاى جامعه فاقد همبستگى و تعلق تا چه حد به گروه هاى مستقل، جماعات محلى، جمعیت ها و انجمن هاى آزاد، احزاب و گروه هاى شغلى وابسته اند. گسستگى روابط شخصى افراد و نیز گسترش سازمان هاى ادارى و دیوانى و گروه هاى واسطه میان فرد و دولت از دیگر ویژگى هاى جامعه توده وار است. در چنین شرایطى احتمال وقوع جنبشى توده اى افزایش مى یابد.او می نویسد:
« در ان ( جامعه توده وار) نخبگان به راحتی تحت نفوذ غیرنخبگان ،و غیر نخبگان نیز به سهولت در دسترس نخبگان قرار می گیرند.» و ادامه می دهد:« زمانی که نخبگان و هم غیرنخبگان انفکاک اجتماعی خود را از دست دهند، یعنی هنگامی که نخبگان در معرض مداخله مستقیم غیرنخبگان قرار گیرند و غیر نخبگان نیز برای بسیج شدن بی واسطه توسط نخبگان ،در دسترس انها باشند ،( در چنین شرایطی) می توان انتظار میزان بالایی از رفتار توده ای را داشت.» نکته کلیدی واژه در این جملات« بسیج » است که بدلیل اضمحلال «گروههای میانجی» ایجاد شود.گروههایی مانند احزاب و نهادهای دیگر جامعه مدنی.
طبقات اجتماعى پایین جامعه نیز به شدت از جنبش هاى توده اى حمایت مى کنند. اینها طبقاتى هستند که داراى کم ترین روابط اجتماعى در میان اعضاى خود مى باشند. با این حال، از آنجا که طبقات اجتماعى موجود در جامعه از هم گسسته اند و همبستگى و انسجام اجتماعى خویش را از دست داده اند، بنابراین، تقریباً از میان اقشار گوناگون جامعه در میان شرکت کنندگان در جنبش توده اى افرادى یافت مى شوند، مانند روشنفکران غیر وابسته یا بازرگانان و کشاورزان حاشیه اى و کارگران منزوى، که به هیچ یک از طبقات موجود در جامعه وابسته نیستند. اینان در دوران بحران، در جنبش توده اى درگیرند. «ذرّه گونه گى» افراد، که نتیجه از دست دادن وابستگى و تعلّق خاطر گروهى و همبستگى اجتماعى افراد است، آنان را براى پذیرش ایدئولوژى هاى جدید، که جانشین همبستگى گروهى از دست رفته است، آماده مى کند.(حسین بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسى، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۲، ص ۹۵)
موضوعی که هدف این یادداشت تا به اینجا بوده است ،نشان دادن این توده ای شدن مردم در دموکرات ترین کشوردنیاست.و من از این منظر به نتیجه اخیر انتخابات می نگرم و معتقدم دموکرات ها در کنار جمهوریخواهان فرای دلایل اقتصادی با فراهم کردن زمینه های سیاسی و اجتماعی در بوجود اوردن این وضعیت سهم بسزایی داشته اند.
شکاف شدید میان مردم از پس این انتخابات و دو قطبی شدن فضای کشور خود نشاندهنده ضعف ساختار سیاسی والبته گروههای میانبری مانند احزاب هستند که دیگر مشروعیت سابق خود را ندارند.و دموکراتها با تعلق خاطر ویژه به جامعه لیبرالی زمینه های انرا فراهم اوردند. غافل از اینکه ازادی بیش از اندازه در فضای سیاسی و اقتصادی ، علاوه بر تبعات اقتصادی ویژه ان ، موجب رشد علاقه به اقتدار گرایی می شود که از تبعات شکاف طبقاتی است که از سیاست های مالی ناشی می گردد.و ترامپ بخوبی توانست در زمان مناسب این پدیده رادرک نماید.
ادامه دارد….
پایان بخش اول
علی دادخواه
۲۰ ابان ماه ۱۳۹۵
دیدگاهتان را بنویسید