زندگی علی مطهری به اندازه روش فکر اومهم نیست اینکه او پسر چه کسی یا از کدام اردوگاه سیاسی می اید هم مهم نیستند، همانطور که دعوای میکل انژ وپاپ لیون مهم نیست ، یا طرز رفتار متناقض ماکیاوولی با خاندان مدیچی.
انچه مسلما باید دیده شود وجهه بالغ مطهری در مخالفت با دینسالاری است،انچنانکه ارمانگرایی نهاد قدرت را تهدید می کندوالبته او به قانون شدیدا معتقد است.
عدالتخواهی و شرف یا سلوک اخلاق مدارانه یک سیاستمدار
«هاراکیری »یا «سپوکو» را نوعی خود کشی مذهبی با دریدن شکم گفته اند ،ولی «هاراکیری» بعنوان بخشی از ایین سامورایی نوعی مرگ شرافتمندانه محسوب می شود به جای انکه یک سامورایی بدست دشمن بیافتد . . .
سکانس های پایانی فیلم اخرین سامورایی اثر اکشن ودرماتیک ادوارد زوریک مرا همیشه دچار غمی اضطراب زا می کند ، انجاییکه که کاتسو موتو( با بازی درخشان کن واتابانه ) به کاپیتان ناتان الگرن ( با بازی بسیار تاثیر گذار تام کروز) در صحنه پایانی نبرد با ژاپنی های طرفدار اصلاحات غربی می گوید :« مرگ شرافتمندانه را از من دریغ نکن » و هارکیری را با کمک الگرن انجام می دهد .
و می میرد….
وهمه میدان به احترامش کلاه از سر بر می دارند وزانو می زنند ، بله ! سربازان مدرنیته به احترام شرافت سنتها به سجده می افتند هر چند انسانی که نماد این سنتهاست را در میدان «عربده و تشنگی» به قربانی گرفته اند .
تغییر و گذار ناتان را از یک الکلی بی قید وسربازی امریکایی با کابوس های شبانه قتل عام سرخپوستان ، به مردی ارام که لباس ژاپنی به تن دارد و مانند انان بر زمین می نشیند ودر جاهایی حتی ژاپنی صحبت می کند و شرافت را بر پول های کلان دیگران ترجیح می دهد ،مانند این تالیف اثر دیگری از جان لوگان مانند فیلمنامه «گلادیاتور »ساخته است : درامی حماسی برای شرف و وفاداری . . .
راسل کرو باشی در کالبد گلادیاتوری زخم خورده که همسر وبچه اش به دست پادشاهی دیوانه کشته شده وعنوان و جایگاه پادشاهی اش غصب شده باشد ،ویا تام کروز در نقش کاپیتان ناتان الگرن باید و باید با شرافت باشی و وفادار در تمام رنجها ، ازارهای بردگی واسارت وفشار دشمنان و باید و باید صبور واستوار باشی . واین داستان انسانیت است .
عداالتخواه باشی یا تحولخواه ،اصلاح طلب باشی یا اصول گرا بی دین باشی یا معتقد ،لیبرال باشی یا سوسیالیست ، باید یک راه را بپیمایی ، راهی که شرافت و وفاداری را توامان در تو بارور کند .
فردی که در راه عدالت قدم بر می دارد ، نمی تواند سیاست کار ویا دغل باز باشد حتی نمی تواند محافظه کار( نه به معنای پاسدار ارزش ها بلکه متعصب در حفظ وضعیت موجود) باشد .
نمی تواند برای حفظ مصالح شخصی عدالت را قربانی بودن کند ،حال اگر این بودن منافعی هم برای جمعی داشته باشد .
زیرا منفعت اصلی ، قابلیت داشتن صداقت و اعتماد است وروشن کردن مسیری که دیگران هم باید بپیمایند.
زیرا رویکرد اخلاقی جهان شمول اینست که انسان خود هدف است نه ابزار ان.
ما نمی توانیم مسیری را بگشاییم از باب محافظه کاری ومنفعت اندیشی واز دیگران انتظار داشته باشیم از ان عبور نکنند و تنها ما خود اجازه رفتن از این جاده را داشته باشیم .
این دومین قانون جهان شمول اخلاقی و قانونی زرین است که :
«انچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم پسند …..»
ما باید بدانیم هربابی که بگشاییم وبدعتی ایجاد نماییم دیگران هم بخود اجازه خواهند داد بهر توجیحی این باب را گشاده تر کنند و از ان به دلخواه خویش بگذرند.
«شرافت» یعنی زیستن اخلاقی والبته اینچنین نیست که یک نوع اخلاقی زیستن داشته باشیم.
اخلاق علمی است که اساس ان داوریست ،داوری رفتارها ، رفتارهایی که موضوعش دیگریست.
و برخلاف انچهما می اندیشیمچیزی بیرون از ما نیست که باید برویم دنبال ان تا اخلاقی شویم ،بقول معتزله حسن وقبح افعال ذاتی است ،زیرا ناشی از منطق انسانی است و از تعقل ما بر می خیزد و به همین دلیل متکثر است ،زیرا محسوسات متکثر است و عقل بر اساس انها قضاوت می کنیم ،هر چند عقلی که مست شده باشد واهل شهود باشد مجرد است وبا معقولات سروکار دارد.پس از پس این رویکرد ما اخلاق را امری نسبی می دانیم و معنای«پلورالیسم اخلاقی » نیز چنین است .
پس مدح و ذم عقلا می شود داوری اخلاقی ،وقتی می گوییم چیزی پسندیده است یا نکوهیده است ،یعنی اینکه عده ای انرا خوب یا بد دانسته اند.
از این رهگذر همه کارها اهم از خوب ویا بد اخلاقی است ،هرچند خوب باشند یا بد ،چون همه انها دارای یک قایده عقلانی هستند.همچنانکه داعش یا القایده براساس یک قایده اخلاقی ادم می کشد .
پس اخلاق جزیی از رفتار است ومتکثر، بالعکس عشق و دلدادگی که سرزمینتوحید است ووحدت.
خوب موضوع این یادداشت من شخصیت علی مطهری سیاستمدار ونایب الرییس مجلس شورای اسلامی است ،در یادداشت « علی مطهری ؛ مرد چهار فصل » به تفضیل در مورد او سخنگفته ام ولی در این یادداشت رویکرد متفاوتی را در بررسی ابعادشخصیتی او پیش گرفته ام که البته ادامه همان مبحث است.
علی مطهری خوب است ،اوانگارد است ،شجاع است و معیار یک وکیل واقعی مجلس .ولی با چه نگاهی ، واز چه زاویه ای ما اورا اینگونه قضاوت کرده ایم ؟
علی مطهری دیوانه است جنجالی است ،شخصیت بی ثباتی دارد ،اهل فتنه است ،خوب این قضاوت ها همدر مورد او وجود دارد ،اینها همه گمان
هایی بیش نیستند که ما می زنیم و همانطور که می بینید چندان ثابت نیستند.و مانند تمام معقولات اخلاقی تاریخی بستگی به گذشت زمان دارند تا صحت وسقم انها تایید شوند.
اینها همچنین بستگی به این دارد که ما چه وضعی یا قراردادی کرده باشیم که بر اساس ان مطهری خوب است یا بد؟ ما که می گویم منظورم همه ماست ،ونه فقط سیاسیون جناح های مختلف سیاسی ،ما شهروندان عامی .
ایا قرارداد ما برای تحلیل رویکردهای سیاسی و رفتارهای سیاستمداران پیوند دارد با ارزوی دیرینه دموکراسی خواهی ما و استبدادزدگی تاریخی مان و یا نه گره خوردهبا همان قصه نخ نما شده بی اعتمادی به دولتها وحکومتها و عالم سیاست و میل به انارشیسم و براندازی حکومت یا انچه مقاومت منفی علیهددولتها می نامند وحالا علی مطهری را لیدر ان می بینیم؟
ما هستیم که داوری اخلاقی می کنیم که مطهری خوب است یا نه ؟ یا زیباکلام منطقی تر از شریعتمداریست؟ یا مخملباف و فرهادی بهتر هستند یا ده نمکی سلحشور و یا …
این دوگانه پارادوکسیکالی که ما همیشه تاریخ با ان مواجه بوده ایم،انوشیروان خوب است یا مزدک؟ یا مصدق خوب بوده یا ایت اله کاشانی ؟ یا شریعتی و بازرگان خوب بوده اند یا….این دوگانه ها در موزاییک های قومی و یا خانوادگی و البته جامعه واصناف ما هم بروز وشیوع دارد،مثلا دعوای پزشک وپرستار یا دعوای ترک و گیلک .
البته باید مشخص کنیم این چه نوع داوریست که ما داریم ،بر اساس اخلاق دینی ماست ، یا اخلاق منطقی ما ویا از زاویه اخلاق اتوریته ای یا فایده گرایی که داریم.
در یک کلام ما باید مشخص کنیم با چه عینکی به مسایل نگاه می کنیم؟ و روی چه کانتکسی قضاوت می کنیم.
همانطور که گفتیم اخلاق و سلوک اخلاق مدارانه انواع مختلفی دارد،ولی اخلاق عرفانی چیزی است برتر از عدالت ویک احسان است .
در قرآن داریم : انَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان .
خدا ، هم به عدل حکم می کند هم به احسان . عدل این است که شما حق دیگری را بدهید ، حق خودتان را هم بستانید .
اما احسان آن است که از حق خودتان هم بگذرید . به دیگریا بیشتر از حق او هم بدهید . این می شود احسان .
اینطور نیست اگر کسی احسان نکرد غیر اخلاقی نیست . آدم بدی نیست . اگر عدالت کرد بسیار عالی است .
اما احسان برتر از عدالت است . جود و کرم برتر از عدالت است .
اخلاق عاشقانه ،اخلاق عارفانه با اخلاق خایفانه متفاوت است.
پس در یک جمع بندی اخلاق در بین ما درجاتی دارد ،خیلی هم درجات مختلف دارد .
ولی از این مهمتر انست کهوقتی اخلاق راِ باور داریم ،وقتی میخواهیم چیزی را قبول کنیم ، اخلاقیات ویژه خود را دارد . اگر ما بی دلیل چیزی را بپذیریم . غیر اخلاقی عمل کرده ایم ، حال ممکن است از مردم کسی متوجه نشود و کسی گریبان ما را نگیرد . مجازات و زندان هم نداشته باشد ، که ندارد . ولی اخلاق در وجوه مختلف ِ ابعاد ِ وجودی ِ آدمی پیاده می شود . یکی از آن وجوه ، «اخلاق باور» است.
خیلی ها را دیده اید آدمهای زود باوری هستند . این فضیلتی محسوب نمی شود، چشمان آنها همیشه به دست و دهان دیگری است .
به قول استادی که اینها را به من اموخت اینها اخلاقیات خوبی نیست . در عالم معرفت ، در عالم باور ، شما باید سخت گیر باشید . باید نقاد باشید .
ادب مقام این است …
چیزی را بی دلیل نپذیرید . به صِرف اینکه کسی اتوریته دارد . هر چه گفت قبول است . اینها درست نیست ،شیوه های مطلوبی نیست .
بقول حضرت مولانا:
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من تویی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
یعنی بی شناخت ودانش نه دوستی معنا دارد، نه تبعیت ،نه بقولی تولی وتبری.
یعنی این معنا ندارد چون اصلاح طلب هستیم فلانی خوب است ،چون اصلاح طلب است یا بالعکس ،اصولا تابلوها نباید جای شناخت ما را بگیرند.
حضرت حافظ انصافا در این باب زیبا سروده است:
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلودهآمد
افسوس کنان مغبچه باده فروش
?دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فرو
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده
شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده
شما نگاه کنید به ترکیب غزل «یاقوت مذاب »که استعاره از «شراب سرخ رنگ» است با «لب شیرین پسران» در همین بیت توجه کنید که چه تناسب زیبایی برقرار کرده است.
حافظ به ما می گوید که اولا ما آدمیان همیشه خواب آلوده ایم .
دوم اینکه همیشه شراب آلوده ایم .
همیشه خواب آلوده ایم یعنی با چشم نیم باز به عالم نگاه می کنیم . حقایق را در روشنی کامل نمی بینیم . ما به لحاظ معرفت شناسی و اپیستمولوژی همیشه در پرده ایم.
وقتی نخواهد رسید که ما تمام این حجاب ظلمت و جهل را بدریم و حقایق را با چشم باز ِ کامل ببینیم . لذا ما از یکطرف خواب آلوده ایم و از یکطرف هم شراب آلوده ایم .
یعنی همه ما گناه کاریم . همه ما خطا کاریم . به قول حافظ :
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
از نظر حافظ ، انسان حیوان گناهکار عاشق است .
این تعریف ِ حافظانه از وجود انسان است . از یکطرف اهل خطا و لغزش و گناه است و دامنش هیچ گاه پاک نیست و معصوم نیست از طرفی هم عشق آلوده است . اصلا به بهانه عشق خلق شده است . و رزق اوست که عاشق بشود و به بالاترین مرحله انسانیت برسد .
از نظر حافظ گناه فقط بدی نیست، اصلا کرامت خدا با گناه ما معنا می یابد, وخود ما محصول دوگناهیم،گناه عدم سجده شیطان به ادم ،وگناه پدرمان در خوردن میوه ممنوعه.
خطا اگر نباشد که پیشرفتی نیست،البته این یک دیدگاه ریالیستی است نه یکمجوز برای الوده شدن.او شاید مانند هابز یا ماکیاوولی انسان را ذاتا شرور می داند.
از همین جاست که ما باید از این دیدگاه ریالیستی( واقع گرایانه و روانشناسانه ) استفاده کنیم و از مینیموم ِ اخلاقی بودن شروع کنیم که عدالت است در سطح خود و در سطح خانواده تا می آییم بالاتر که احسان است که به اصطلاح سقف اخلاق را تشکیل می دهد .
یک پله از احسان برویم بالاتر ، عاشقی است . اینها همه اخلاقی بودن و اخلاقی زیستن است .
حالا شما با خودتان نگاه کنید روی چه زمینی قرار دارید،بقول مولانا شیر شناس شده اید یا مانند ان دهقان نادان شیری بجای گاو خود گرفته اید و تاریکی شب عقلتان را ضایع کرده باشد خدای ناکرده.
حالا برسیم سر خانه اولمان یعنی هاراگیری ؛ ونگاه به عدم وبه فنا که بزرگترین ترس انسان متکبر است ،« مرگ اندیشی» ،که من لازم می دانم تعریضی به ان بزنم.
از این رهگذر «هاراگیری» یعنی من گستاخ نیستیم،خودخواه و یک دنده نیستم .مرگ اندیشی ما را می شکند مرگ اندیشی پادزهری برای خودبینی است ما،مانند عشق.
بهانه عشق خلق شده است . و رزق اوست که عاشق بشود و به بالاترین مرحله انسانیت برسد .
از نظر حافظ گناه فقط بدی نیست، اصلا کرامت خدا با گناه ما معنا می یابد, وخود ما محصول دوگناهیم،گناه عدم سجده شیطان به ادم ،وگناه پدرمان در خوردن میوه ممنوعه.
خطا اگر نباشد که پیشرفتی نیست،البته این یک دیدگاه ریالیستی است نه یکمجوز برای الوده شدن.
ما باید از این دیدگاه ریالیستی( واقع گرایانه و روانشناسانه ) استفاده کنیم و از مینیموم ِ اخلاقی بودن شروع کنیم که عدالت است در سطح خود و در سطح خانواده تا می آییم بالاتر که احسان است که به اصطلاح سقف اخلاق را تشکیل می دهد .
یک پله از احسان برویم بالاتر ، عاشقی است . اینها همه اخلاقی بودن و اخلاقی زیستن است .
حالا شما با خودتان نگاه کنید روی چه زمینی قرار دارید،بقول مولانا شیر شناس شده اید یا مانند ان دهقان نادان شیری بجای گاو خود گرفته اید و تاریکی شب عقلتان را ضایع کرده باشد خدای ناکرده.
حالا برسیم سر خانه اولمان یعنی هاراگیری ؛ ونگاه به عدم وبه فنا که بزرگترین ترس انسان متکبر است ،« مرگ اندیشی» ،که من لازم می دانم تعریضی به ان بزنم.
از این رهگذر «هاراگیری» یعنی من گستاخ نیستیم،خودخواه و یک دنده نیستم .مرگ اندیشی ما را می شکند مرگ اندیشی پادزهری برای خودبینی است ما،مانند عشق.
جا دارد برای پاسخ به تمامی پرسش های مطرح شده تا به اینجا از واژه های «فورتونا «و« ویرتو »در فلسفه سیاسی ماکیاولی صحبت کنم.
واژه ویرتوس (virtus) در لاتین که virtu در ایتالیالی از آن گرفته شده برگردان لفظ یونانی آره ته (arete) است و از کلمه لاتین Vir به معنای مرد مشتق می گردد که در زبان لاتین به معنای «شیرمرد جنگاور» یا به معنای «فضیلت و پرهیزگاری و تقوا »ترجمه شده است.معادل انگلیسی یا فرانسه ویرتو در فارسی اگرچه فضیلت و پرهیزکاری و یا گاهی عفت و تقوا نیز ترجمه می شود اما ماکیاولی از آن بیشتر به معنای مردانگی یاد می کند.
دکتر آشوری در ترجمه شهریار ماکیاولی ویرتو را «هنر» ترجمه نموده است.
ولی مانند بعضی متفکرین دیگر بیشتر انرا « کفایت سیاسی » می دانم.
واژه «فورتونا» یا بخت و اقبال که رومیان آن را ایزد بانویی نیک می پنداشتند که هر خیز و نعمتی که بتوان فرض کرد و آدمیان جملگی خواستار آن بودند، اختیارش به دست آن ایزد بانو می بود. ماکیاولی بیان می دارد که بخت یار دلیران است یعنی کسانی که کمتر پروا دارند و پرشورند و به بسط این معنا می پردازند که آنچه آن بانو را عمدتا به هیجان می آورد و در او واکنش مثبت برمی انگیزاند (ویرتو) است.
به نظر ماکیاولی بخت از نبود «ویرتو» بیش از هر چیز به خشم می آید و کینه برانگیخته می شود. ویرتو مانند سنگری در برابر یورش اوست و بنابراین بخت همواره طوفان خشم خویش را متوجه جایی می کند که می داند هیچ سنگر و سدی جلوگیر آن نیست. ماکیاولی می افزاید: بخت فی الواقع ممکن است از اینکه با وی بخشونت رفتار شود لذتی منحرف ببرد. وی نه تنها ادعا می کند که بخت (فورتانا) زن است و برای سوار شدن بر وی باید به او سیلی زد ودرشتی نمود، بلکه می افزاید بخت بیشتر اوقات خویشتن را تسلیم مردانی می کند که چنین شیوه هایی به کار می برند، نه کسانی که سرد رفتارند.
فورتونا دشمن نظم سیاسی و تهدیدی است نهایی برای امنیت و سلامت کشور. مطابق آنچه در گذشته متداول بوده فورتونا بهعنوان چیزی بیضرر شناخته و تلقی میشده و به همان نسبت که منبع بدیهای بشر است منبع خوبیها نیز است. اما فورتونای ماکیاولی منبعی مصالحهناپذیر و نحس از بدبختی، رنج و مصیبت بشری است. فورتونا شباهت دارد به «رودخانه خشمگین که در حال تخریب کردن ماست، آن دشتها را به دریاچه تبدیل میکند، درختان و ساختمانها را پایین میکشد، سطح زمین را از یک نقطه به نقطهای دیگر میکشد، همه قبل از وقوع سیل فرار میکنند، همه تسلیم خشم آن میشوند و هیچ جایی نیست که بتوانند خود را از آن برهانند.» با وجود این، دیوانگی یک رودخانه خروشان به این معنا نیست که غارتگری آن خارج از کنترل بشر باشد. بنابراین ماکیاولی به این نتیجه میرسد که تنها کار برای آماده کردن یک پاسخ شدید به تحولات و دگرگونیهای فورتونا که پیروزی را تضمین خواهد کرد، مقابله با اوست و این چیزی است که فقط ویرتو آن را فراهم میکند، چراکه ماکیاولی معتقد است: «توانایی پاسخ به فورتونا در هر زمان و از هر روش و طریقی لازم است»
در حقیقت نبرد وبرتو یا کفایت سیاسی ماکیاوولی که مردانه است با فورتانا مشغله ذهنی ماکیاولی است. او بدنبال ثبات سیاسی است وایجاد نظم.
از همین روست که ماکیاولی حقیقتاً سیاستهای بورجیا را نمیپسندید اما فکر میکرد که با حاکمی هم چون بورجیا اهالی فلورانس میتوانند ایتالیا را متحد کنند، هدفی که ماکیاولی در تمام عمرش دنبال آن بود . از بخت بد ماکیاولی زمانی که مدیچیها به حکومت فلورانس بازگشتند و ان
قلاب واژگون شد وی از مسند خود برکنار شد. از دست دادن شغل او را به جای کار سیاسی مجبور به نگارش درباره سیاست کرد. مأموریتهای دیپلماتیک آخرین کار رسمی او در موقعیت سیاسی بود.
بعد از اینکه ماکیاولی پستش را از دست داد بهطور مداوم تلاش کرد تا به سیاست بازگردد. او کوشید تا با نوشتن کتابی که فکر میکرد مطابق میل خاندان مدیچی باشد و با تقدیم کتاب به آنان نظر مساعد آن خانواده را جلب کند. و کتاب شهریار برای نیل به این هدف نوشته شد. اما این کار نتیجه ی در بر نداشت و او همچنان بیکار ماند. بعدها، زمانی که منتقدین کتاب را دیدند از تفکرات مطرح شده در شهریار حیرت کردند و همین مسئله باعث بدنامی ماکیاولی بعد از مرگش شد.ولی این اصلا مهم نیست که اوچگونه تلاش کرده برای امرار معاش زندگی کند.
شما ببینید ،پس از مرگ ژولیوس دوم، جانشین وی، «پاپ لئون دهم» به تخت نشست و در این رهگذر، خانواده مدیچی که از وابستگان پاپ بودند با اعمال قدرت و تزویر، نفوذ خود را در فلورانس گسترده و جو دوران استبدادی حکومت ساوونارولا را دوباره حاکم کردند. میکلآنژ از یک طرف این خانواده را دوست و حامی و کارفرمای خود میدانست و از سویی دیگر خود را میهنپرستی که طرفدار جمهوری فلورانس میباشد، معرفی مینمود و این خود موجب ایجاد تعارضی آشتیناپذیر بین روابط دوستانه با خانواده مدیچی و اعتقادات سیاسی وی میشد.
میکلآنژ تحت تأثیر این تحولات سیاسی، عملیات ساختمانی مقبره ژولیوس دوم را ناتمام رها کرد و طرح دیگری را که خانواده مدیچی به او پیشنهاد کرده بود پذیرفت. این کار جدید شامل تزیین نمای خارجی کلیسای خانوادگی مدیچی به نام «سان لورنسو» در فلورانس بود که قرار داد آن در ژانویه سال ۱۵۱۸ امضاء شد. در این هنگام میکلآنژ ۴۴ ساله بود و دوران جوانی را پشت سر داشت. میکلآنژ بار دیگر برای نظارت بر کار و انتخاب سنگ مرمر به «کارارا» رفت. این قرارداد نیز در اهداف خود موفق نشد و سرانجام در مارس ۱۵۱۸ ملغی شد. میکلآنژ دوازدهسال دیگر از عمر خود را در فلورانس گذراند و به سفارشهای خانواده دمدمیمزاج مدیچی گردن نهاد. «میکلانجلو دیلودوویکو بوناروتی سیمونی»، هنرمند و نابغه عصر خود در تاریخ ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در رم، دیده از جهان فروبست و در کلیسای سانتا کروچه شهر فلورانس به خاک سپرده شد.
در مورد علی مطهری هم این مفهوم صادق است.
زندگی مطهری به اندازه روش فکر او مهم نیست ،اینکهاو پسر چه کسی یا از کدام اردوگاه سیاسی می اید هممهمنیستند همانطور که دعوای میکل انژ وپاپ لیون مهمنیست،یا طرز رفتار متناقض ماکیاوولی با خاندان مدیچی.
انچه مسلما باید دیده شود وجهه بالغ مطهری در مخالفت با دین سالاری است ،انچنانکه ارمانگرایانه نهاد قدرت را تهدید کند والبته او به قانون شدیدا معتقد است.
انچنانکه ماکیاولی بدنبال یک سیستم تازه حکومتداری برای برپایی جمهوری رومی خویش است ،ولی سیستم کنترلی کهنه ای را پیش می کشد ،که یک حاکم هنوز کنترل همه چیز را دارد ( این وجه در کتاب شهریاراو غالب است ودر گفتارها اوخواست عمومی را ارج می نهد) .
ماکیاوولی توصیه هایی به ادم کش ها وبنیانگذاران دارد .
برای او کسی مانند فقیه وجود ندارد ،وضعیت پیش از قبلی هم وجود ندارد.
علی مطهری نیز مانند ماکیاوولی یک لیبرال نیست اوقانون مدار است وبعد فهمیده می شود،ارمانگرا نیست ،واقع بین است .درست مانند ماکیاوولی ،
البته تناقضاتی هم دارد زیرا گاهی به فضیلت گرایی اخلاقی روی می اورد بخصوص در حوزه فرهنگی، ولی بطور کلی او بدنبال قانون وتوصیف یک زمامدار با کیفیت است.
شما ببینید علی مطهری در دی ۱۳۹۲، در جمع دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز می گوید:
«برخی از ولایت فقیه برداشت اشتباه دارند و گمان میکنند کسی نباید فکر خلاف رهبری داشته باشد در حالی که شخص مقام معظم رهبری گفتند مرز التزام به ولایت فقیه احکام حکومتی است.رای مخالف ولی فقیه نشان از شکستن نظر رهبری نیست.همانگونه که در استیضاح وزیر کار، رهبری مخالف این داستان بود اما من به دلیل خلافهای متعدد مرتضوی استیضاح را تا آخر پیگیری کردم.»
وی همچنین در آذر ۱۳۹۳ در همایش تبیین حماسه حسینی که توسط انجمن اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد در دانشکده ریاضی این دانشگاه برگزار شد صراحتاً اعلام کرد که نظر رهبری در مورد حصر خلاف عدالت است و اظهار داشت: رهبری از نظر خودشان میگویند که در مورد حصر موسوی و کروبی، عدالت را رعایت کرده و به آنها لطف میکنند ولی از نظر من این مخالف عدالت است و نظر ایشان را قبول ندارم فقیه نشان از شکستن نظر رهبری نیست »
مطهری ادامه داد: برگزار کردن دادگاه علنی متهمین سال ۸۸ باعث خواهد شد که چنین فضایی در کشور از بین برود چرا که جمهوری اسلامی به فضای آرام نیاز دارد.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی گفت: رای مخالف ولی فقیه نشان از شکستن نظر رهبری نیست.
مطهری شنبه شب در جلسه تحلیل آزادی بیان در جمع دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز گفت: در سال ۸۸ ریشه فتنه به این دلیل بود که گروهی گفتند نظر رهبری با احمدی نژاد است به همین دلیل جامعه به دو بخش تقسیم شد.
وی ادامه داد: در حالی که رهبری هیچگاه در انتخابات رای خود را اعلام نمی کنند و اگر هم نظر رهبری و رای رهبری اعلام شود مابقی افراد می توانند آزادانه رای دهند.
مطهری افزود: مردم در انتخابات آزاد هستند و می توانند هر نظری را که داشتند نسبت به آن رای دهند. همانگونه که در استیضاح وزیر کار، رهبری مخالف این داستان بود ما من به دلیل خلاف های متعدد مرتضوی استیضاح را تا آخر پیگیری کردم.
نماینده مردم تهران در پاسخ به سئوال دانشجویی در خصوص احکام سال ۸۸ گفت: به نظر من احکامی که برای تاج زاده و نبوی ارائه شد سختگیرانه بود در حالی که باید تخلفات آنها به صراحت و شفاف توضیح داده شود چرا که داشتن ارتباط با آمریکا و دیگران واضح و شفاف نیست.
وی در خصوص موسوی و کروبی نیز تاکید کرد: دادگاه این افراد باید به طور علنی و در مقابل دیدگان مردم برگزار شد.
مطهری همچنین گفته است : برخی از ولایت فقیه برداشت اشتباه دارند و گمان می کنند کسی نباید فکر خلاف رهبری داشته باشد در حالی که شخص مقام معظم رهبری فرمودند مرز التزام به ولایت فقیه احکام حکومتی است .( عصر ایران؛
کد خبر: ۳۱۱۹۴۸؛ تاریخ انتشار: ۲۲:۱۶ – ۰۷ دی ۱۳۹۲ – ۲۸ December 2013 و برای دیدگاههای مشابه به پایگاه خبری بهار؛ ۱۲ ابان ۱۳۹۲ ، کد خبر۱۹۷۹۵ )
می بینید نظرات مطهری چگونه است ؟ او طرفدار موسوی وکروبی یا زهرا رهنورد نیست ،پس سوت وکف جنبش سبزی ها در اینجا بیهوده است ، اوطرفدار قانوناست که اگر برای این ۳ نفر اجرا شود ،یعنی دادگاه صالحه ای تشکیل شود ،شاید نتایج چنانی باشد که همین طرفداران حصر را ترجیح دهند. مطهری به قانونو ضابطه حکومتداری فکر می کند ونه لیبرالیسم و یا حتی مقوله دموکراسی خواهی به ان شکل که اصلاح طلبان در ازادی های خصوصی می بینند.
من مطهری را عملگرایی می بینم که به تنهایی دارد فرایند گذار دموکراسی خواهی ایرانی را کاتالیز می کند و دو قطبی های بیهوده را در می نوردد،او مانند یوسف خان مستشارالدوله بدنبال یک چیز است و یک کلمه ،فقط قانون.
او با تکرار گذشته مخالفت می ورزد هر چند در نگاه سنت گرایان محافظه کار این به لجاجت تعبیر شود.
√علی دادخواه
۲۰ اذرماه ۱۳۹۵
استانه اشرفیه
دیدگاهتان را بنویسید