به گزارش گیل و دیلم ، عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب در روزنامه اعتماد نوشت:
تا آنجا که اطلاع دارم، قرار بود که روز گذشته (شنبه ۱۳/۲/۱۴۰۴) جلسهای با حضور روسای قوا و وزرا و مسوولان ذیربط برگزار شود تا به پیامکهای غیرقانونی که در شهرهای بزرگ درباره حجاب بانوان ارسال میشود، رسیدگی شود.
اکنون که این یادداشت را مینویسم اطلاعی از نتیجه آن ندارم. هر چند امیدوارم که به تصمیم و نتیجه درستی برسند، ولی بعید میدانم که ماجرا حل شود، چون حکومت هنوز نتوانسته است نحوه مواجهه خود با آنچه را که خطوط قرمز مینامد نهایی کند.
این یادداشت درصدد طرح همین نکته است. هر دولتی و حکومتی و حتی نهاد و فردی برای خود یک خط قرمزی دارند، که سعی میکنند اجازه ندهند کسی از آن خطوط عبور کند. این خطوط برای دولتها در قالب قانون و محدودیتهای قانونی و جرم تعریف و عملی میشود. در حکومت مردمسالار این خطوط برآمده از خواست جامعه و مردم است. هر گاه حکومت اصل تبعیت از خواست مردم را نپذیرد، خطوط قرمز آن بیربط با خواست مردم خواهد شد و برای حفظ آن باید اِعمال خشونت کند.
پرسش این است که ضامن رعایت این خطوط قرمز چیست؟ و آیا این خطوط دایمی و ثابت است؟ و اگر دچار تحول میشود، دولتها چگونه باید برخورد کنند؟
اولین نکته درباره خطوط قرمز این است که دفاع از برداشتن یک خط قرمز به معنای آن نیست که رفتار فراتر از آن خط مورد تأیید است. برای مثال، خیلیها که با منع قانونی حجاب و تبدیل آن به قانون مخالف هستند، لزوماً مخالف حجاب نیستند، چه بسا که خیلی هم طرفدار حجاب باشند ولی به دلایل گوناگونی با تلقی شدن حجاب به عنوان خط قرمز مخالف هستند حتی خودشان هم محجبه هستند.
نکته دوم اینکه اگر خطوط قرمز ناشی از اراده و خواست مردم باشد، در اغلب موارد متغیر و تحولپذیر است، چون ارزشهای اجتماعی و فهم ما از مسائل در حال تحول است. بنابراین اصطلاحاً ناموسی کردن خطوط قرمز ما را به بنبست میرساند.
از سوی دیگر نداشتن خط قرمز نیز غیر قابل قبول است. هنر زندگی و مهمتر از آن سیاست، ایجاد موازنه و تعادل میان این دو حالت است. مقاومت چشمبسته جز شکست هیچ نتیجه دیگری ندارد، و در بیشتر موارد، منجر به تشدید بحران و عبور از خط قرمز میشود. مثل جنگ است که اگر نتوانند یک خط دفاعی را حفظ کنند، ترجیح دارد که پیش از حمله طرف مقابل به این خطوط مطمئن، عقبنشینی پیشدستانه کنند، و الا مقاومت در خطوط غیر قابل دفاع ممکن نیست. نه تنها نمیتوان لجستیک آن را تأمین کرد بلکه تلفات آن اندازه خواهد بود که خط میشکند و خطوط بعدی و حتی خطوط امن و قابل دفاع قبلی نیز فرو میریزد.
برخی نیروها عقبنشینی در برابر قدرت نظامی طرف مقابل را به راحتی میپذیرند، و حتی عقبنشینی پیش از حمله را هم قبول دارند، ولی هنگامی که به مردم و خواست مردم میرسند، مقاومت حداکثری را تجویز میکنند، و حاضر به هیچ مصالحهای نمیشوند. آن قدر مقاومت میکنند که در نهایت مجبور میشوند هزیمت کنند.
یک نمونه حجاب است. مساله حجاب به اشتباه صفر و یکی شد. من کاری به تحولات مربوط به حجاب نزد زنان و جامعه ندارم ولی ۳۰ سال پیش مطالعهای در این باره کردم و با توجه به متغیرهای اصلی جامعه توضیح دادم که دیر یا زود وضعیت حجاب به گونهای خواهد شد که حفظ آن به عنوان خط قرمز و با اتکا به حمایت مردم ممکن نخواهد بود. دولتها در چنین شرایطی چه سیاستی را پیشه میکنند؟ یا با این تحول و تغییر همراهی میکنند تا بلکه تشدید نشود، یا آنکه سفت و سخت جلوی آن میایستند. ایستادگی مثل همان حفظ سنگر غیر قابل دفاع است، که دیر یا زود فرو میریزد، در نتیجه سنگربانان را دچار هزیمت میکند. زیرا وضعیت به مرحلهای میرسد که بسیاری از مدافعان معتقد میشوند که این سنگر قابل دفاع نیست و مقاومت را بیفایده میدانند و آن را ترک میکنند و حتی به جبهه مقابل میپیوندند، همین امر وضعیت دفاعی سنگر را ضعیفتر میکند. در عمل هم قانون موجود حجاب قابل اجرا نیست، مصوبه جدید هم خطرناک تشخیص داده شده است.
پرسشی که برخی از مدافعان این سنگر و همه سنگرهای مشابه مطرح میکنند این است که اگر عقبنشینی کنیم، همه سنگرها را باید بدهیم. این استدلال از دو حیث غلط است. اول اینکه مقاومت بیهوده که بیشتر موجب شکست و هزیمت میشود. دوم اینکه اگر خط قرمز یا سنگر جدید خود را مطابق با خواست عموم تعریف کنید، مساله حل میشود. خواست عموم هم قابل سنجش است. قرار نیست که کسی جای خدا بنشیند، اگر خداوند اراده میکرد بدون دردسر همه مردم را هدایت شده میآفرید. دیگران چه کارهاند که برای مردم نقش هدایتگری اجباری را ایفا میکنند. این قاعده بارها در قرآن تکرار شده که اگر خدا میخواست مردم را هدایت شده میآفرید.
مطابق خواست مردم و همگام با اراده خداوند که در تحول طبیعی متجلی میشود حرکت کنید. بخش مهمی از میراث رفتاری قرون گذشته نه تنها اصالت ندارد بلکه ساخته و پرداخته نیروهای آن زمان است که به نام ارزشهای دینی به جامعه تحمیل کردهاند. زمانی اگر میگفتند زنان حق رای دارند از کفر ابلیس بدتر بود حالا همان را افتخار اسلام میدانند و حتی راهی برای سرپیچی از خواست شوهر هم میدانند از این مثالها فراوان است. در تاریخ تحولات خطوط قرمز آن اندازه فراوان است که حدی ندارد. تصویر کتابی را دیدم با عنوان «زن و انتخابات» که در سال ۱۳۳۹ از سوی ۵ تن از روحانیون حتی روشنفکر آن زمان چاپ شد و هدفش نفی عقلانی شرکت زنان در انتخابات بود. من قصد تخطئه آنان را ندارم، گر چه استدلالهای آنان اغلب عجیب است ولی در هر حال، ۱۸ سال بعد انقلابی به نام اسلام شد، که به زنان حق انتخاب کردن که هیچ، حق انتخاب شدن را هم داد و به این افتخار هم میکند و حتی فتوایی هست که «زنان در چند مورد بدون اجازه شوهر می توانند از منزل خارج شوند از جمله برای رأی دادن در انتخابات یا شرکت در راهپیمایی های ضروری.» یا همین چند سال پیش اینترنت پر سرعت را حرام اعلام کردند حالا مطالبه حداکثری آن جز بدیهیات است.
تنها راه حکومت این است که خطوط قرمز خود را از دل مردم بیرون آورد. خطوط قرمز یعنی مواردی که عبور از آن جرم است. این باید به خواست مردم گره بخورد. جابهجا شدن آن نیز فراتر از قدرت من و شما است و باید به آن احترام گذاشت و آن را به رسمیت شناخت. مقاومت در برابر خواست جامعه جز شکست در شکل هزیمت نتیجه دیگری ندارد. ولی تعامل مثبت حکومت با جامعه آنان را به اینجا میرساند که خودشان از خطوط قرمز جدید دفاع کنند. طرفداران خطوط قرمز کنونی نه تنها در عمل موفق نبودهاند و سنگرها را از دست دادهاند، بلکه نه به لحاظ نظری هیچ ایده روشنی در دفاع از این سنگرها و خطوط قرمز دارند و نه در عمل هیچ راهبرد و تاکتیک اثربخشی را پیشنهاد میکنند. نتیجه این سیاستها از پیش روشن است. بدون تردید
دیدگاهتان را بنویسید