×

اردوان میرحیدری لنگرودی : من با تو وداع نمی کنم!

  • کد نوشته: 9298
  • ۱۳۹۵-۱۰-۲۵
  • 81 بازدید
  • ۰
  • از آن روز که الفبای سیاست را آموختم ، از تو شنیدم و نام تو را بر زبان آورده ام.! و همیشه از پدر درباره ات می پرسیدم . و مگر می شود و می توان از انقلاب اسلامی و امام (ره) سخن گفت، اما هاشمی رفسنجانی را نادیده گرفت!؟ انقلابی نبوده و نیست و […]

    اردوان میرحیدری لنگرودی : من با تو وداع نمی کنم!
  • از آن روز که الفبای سیاست را آموختم ، از تو شنیدم و نام تو را بر زبان آورده ام.! و همیشه از پدر درباره ات می پرسیدم . و مگر می شود و می توان از انقلاب اسلامی و امام (ره) سخن گفت، اما هاشمی رفسنجانی را نادیده گرفت!؟ انقلابی نبوده و نیست و […]

    از آن روز که الفبای سیاست را آموختم ، از تو شنیدم و نام تو را بر زبان آورده ام.!
    و همیشه از پدر درباره ات می پرسیدم .
    و مگر می شود و می توان از انقلاب اسلامی و امام (ره) سخن گفت، اما هاشمی رفسنجانی را نادیده گرفت!؟
    انقلابی نبوده و نیست و نخواهد بود، آن کس که دم از جمهوری اسلامی بزند و تو را خارج از این دایره تصور کند. چه سهوا و چه عمدا!
    از چه برایت بگویم!؟
    مگر می توان داغ فقدانت را به این آسانی تحمل کرد؟! و بر آن صبور بود!؟ مگر می توان انقلاب را بدون حضورت تصور کرد!؟ و مگر می توان پس از تو نگران ایران و ایرانی نبود!؟
    برای من نام هاشمی رفسنجانی لغت نامه ای است، سراسر معنا! .
    چه تهمت ها، چه تلخ زبانی ها، که نثارتان نکردند. و تو با لبخند تامل برانگیزت آنگونه پاسخ می دادی که :”بگذارید هجمه هاشان سوی من باشد و مرا بکوبند اما انقلاب آسیب نبیند.”
    اغراق نیست اگر بگوییم که دلی به وسعت دریا داشتی! به وسعت دریایی بیکران.
    همانگونه که امروز ، دوست و دشمن از تو می گویند!
    از کوچک! تا بزرگشان ، خصوصا جدیدالانقلابی ها!
    به قول یکی از دوستان : هاشمی را هر روز ترور می کردند! اما او بیدی نبود که به این بادها بلرزد!
    پدر
    متعجب و متحیرم از این جماعت!
    اینان که تا دیروز تو را از خوارج دانسته و امروز یار انقلاب خطابت می کنند . همینان که از دستشان خون دل خورده ای چنان از تو می گویند و می نویسند که گویا گذشته ی شان را فراموش کرده اند.
    ای کاش می شد واژه ی حیا را برای برخی تفسیر کرد!
    بگذار بیش از این نگویم که دلم خون است از دست این ها!
    عشق همیشگی ام
    می دانم که همیشه نظر و رای مردم را بر نظر و رای خود ترجیح می دادی و می دانم که همیشه قلبت برای انقلاب می تپید و عاشق مردم سرزمین بودی . چگونه باید باور داشت که نیستی!؟ و چگونه باید به فردای بدون تو امیدوار بود!؟
    دلم خوش است به حافظ که :
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
    ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
    باید اعتراف کرد که فقدان سپر بلای انقلاب ، ضایعه ای است بس سنگین که هیچکسی را یارای تحمل آن نیست.
    پدر!
    هنوز نمی خواهم تو را ” مرحوم” خطاب کنم.
    من با تو وداع نخواهم کرد
    تو برای من همیشه زنده ای!
    این اشک های که پا به پای قلم، همراهی میکنند، گواه بر این عشق است. ای عشق همیشگی!
    برای همچو منی که لحظه ای را بدون نام و یادت سپری نکرده و عاشقانه دوستت داشتم ، داغ این مصیبت ، چنان دردناک و جانکاه بود که دیگر رمقی برایم باقی نگذاشته است.
    ای سردار
    آسوده بخواب که ما فرزندان انقلاب و شاگردان مکتب شما و روح الله ، راهتان را ادامه خواهیم داد
    و بر گرامیداشت یادگارانتان کوتاهی و غفلت نخواهیم ورزید
    آن خطاط سه گونه خط نوشتی
    یکی او خواندی و لا غیر
    یکی را هم او خواندی و هم غیر
    آن خط سوم تویی
    که سخن گویی
    نه او داند و نه غیر
    سید امیر اردوان میرحیدری لنگرودی

    لینک کوتاه مطلب:

    https://gildeylam.ir/?p=9298

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *