«وقتی از هند برمیگشت در نزدیکی بوشهر اتومبلیش ته دره رفت و جان باخت. مرگی البته مشکوک. مامور انگلیسی زخم جزئی برداشت و راننده عرب که خراش برداشته بود، بعد از ترخیص از بهداری مفقود شد!»
به گزارش پایگاه خبری گیل و دیلم، عصر ایران نوشت: «ما به آدمهای زیادی مدیونیم که ممکن است خودمان ندانیم. آنها که از دستمان دلگیرند اما بزرگوارانه به رویمان نمیآورند و نیمه تاریک روحمان را جار نمیزنند؛ آنها که مراقبمان هستند، حتی وقتی روحمان خبر ندارد؛ آنها که زمین خوردند تا ما فکر کنیم «آره! زدیم!»؛ آنها که… ما مدیون حاجمحمدمیرزا قاجار قوانلو هم هستیم.»
برخی میگویند به هند که سفر کرد مقداری دانه چای را در عصایش پنهان کرد و آورد. کسان بیشتری اما بر این باورند که آشکارا نه فقط بذر که با خودش چایکار آورد و با توسعه این صنعت در ایران برای میلیونها نفر لذت نوشیدن چای و برای هزاران نفر کار و شغل و زندگی آفرید.
دانشآموخته سوربن فرانسه بود و دیپلمات اما جانش را در راه صنعت چای داد. وقتی از هند برمیگشت در نزدیکی بوشهر اتومبلیش ته دره رفت و جان باخت. مرگی البته مشکوک. جز او یک ژاندارم، یک مامور انگلیسی و راننده عرب هم در خودرو بودند. مامور انگلیسی زخم جزئی برداشت و راننده عرب که خراش برداشته بود، بعد از ترخیص از بهداری مفقود شد! میگویند کاشفالسلطنه عملاً انحصار صددرصد واردات چای به ایران توسط انگلیسیها را شکست و تاوانش را داد.
مظفرالدین شاه احتمالا مثل بسیاری از ما در رگهایش جز خون، چای هم شناور بوده که حاجمحمدمیرزا را مامور کشت و توسعه این کار کرد. لابد وقتی اولین فنجان چای لاهیجان را نوشیده، دستی به سبیلهای ملوکانهاش کشیده و گفته: «خوشمان آمد. ما به تو لقب کاشفالسلطنه را عطا میکنیم!»
کاشفالسلطنه وصیت کرده بود او را مشرف به مزارع چای، زیر سنگی سیاه و بدون حفاظ به خاک بسپارند. مثل نگهبانی که حتی با استخوانهایش هم میخواهد مراقب میراثی باشد که جا گذاشته. چند چینی که با او به ایران آمده بودند، حتی پس از مرگش صنعت کاشت و برداشت و فرآوری چای را ادامه دادند از آن جمله «تن های چو» که بعدها با ایرانیان وصلت کرد و ماندگار شد و اسمش را گذاشت «حاج محمد کاتوزی».
اگر گذرتان به لاهیجان افتاد حتماً سری به موزه چای در مسیر تلهکابین بزنید. لذتی که چای به من بخشیده، خیلیها نبخشیدهاند! برای همین مثل راهبی که رسیده باشد به محضر بودا، بر مقبرهاش ظاهر شدم. از او گر چه به عنوان نویسنده و اصلاحگر و آزادیخواه یاد میشود اما مهمترین قدمش ایجاد کسب و کار در سرزمینی است که «بیکاری» چنگ انداخته به صورت بهشتیاش.
حکایت چای وارداتی و آنها که از روی سودجویی و خیانت دامن به این ماجرا زدند و عملاً کمر چایکاران شمالی را شکستند، داستان پر آب چشمی است… که بماند!
وقتی فنجانی چای را با لذت مینوشید، استخوان های مردی در لاهیجان از شادی سرشار میشوند.»
دیدگاهتان را بنویسید