×

عارف نامه

  • کد نوشته: 10154
  • ۱۳۹۵-۱۱-۱۰
  • 99 بازدید
  • ۰
  • عارف نامه….   از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده چه کج‌رفتاری ای چرخ….     «از خون جوانان وطن لاله دمیده» نام هفتمین و مشهورترین تصنیف از مجموعه سروده‌های عارف قزوینی است. عارف […]

    عارف نامه
  • عارف نامه….

     

    از خون جوانان وطن لاله دمیده

    از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده

    در سایه گل بلبل از این غصه خزیده

    گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

    چه کج‌رفتاری ای چرخ….

     

     

    «از خون جوانان وطن لاله دمیده» نام هفتمین و مشهورترین تصنیف از مجموعه سروده‌های عارف قزوینی است.

    عارف در دیوان‌خود ودر مقدمه ای براین تصنیف اورده است :

    «این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شده‌است. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شده است.»

     

    نخستین اجرای این تصنیف، با صدای خود عارف بود. عارف این تصنیف را تنها با یک سه تار اجرا می‌کرده‌است.در حال حاضر از اجراهای عارف هیچ نسخه صوتی وجود ندارد. این تصنیف بعدها، بارها توسط خوانندگان مختلف همچون افتخار و زری امجد(۱۲۹۱)، عبدالله دوامی (۱۲۹۳) و عسگر عبدالله یف (در تفلیس و در همان سال‌ها) اجرا گردید

    ولی مشهورترین اجرای این اثر، مربوط به سال ۱۳۵۱ و با صدای محمدرضا شجریان و همکاری گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی است.

     

    عارف در زمره‌ی رومانتیک‌‌ترین یاران انقلاب مشروطه‌ی ایران است. آگاهی‌های او از پایه‌های فکری سیاسی و اجتماعی جدید، به هیچ روی،‌ در خور توجه نیست. متاع او «آگاهی» نیست؛ «صداقت» است. حتی اطلاق «آرمان‌خواه» به عارف، شاید، قدری نادقیق باشد. او بیش از آنکه آرمان‌خواه باشد، خیال‌پرست است. اما خیال‌پرستی او شانه به شانه‌ی قهرمان‌ستایی‌اش پیش می‌آید. هرچند، هم در خیال‌پرستی و هم در قهرمان‌ستایی، همه‌ی عوامل شخصی، سیاسی و اجتماعی مرتبط با زندگی او، به نوعی‌ است که میل به نومیدی و اندوه را در او تقویت/ تأیید می‌کند. از این رو، حتی با مرور اجمالی نظم و نثر او می‌توان به این نتیجه رسید که گویی ناف زندگی و ذهن او را، اغلب با غم بریده‌اند! او انجاییکه از جمهوری رضاخانی مانند ایرج میرزا دفاع می کند،و کین ملک الشعرای بهار را بر می انگیزاند و یا وقتی که سید ضیا و‌کابینه سیاه او ،همه جا نشان می دهد که دقت سیاسی لازم را دارد ،این در مورد حمایت او حیدرخان عمواغلو هم هویداست.

     

    احمد کسروی، پژوهشگر برجسته (با عقاید دیانتی او کاری نداریم)، که در بسیاری از زمینه‌های فکری و فرهنگی و شخصی «سرش به دنیی و عقبی فرو نمی‌آمد»، در سفرش به شهرهای غربی ایران (۱۳۰۶) به دیدار عارف در همدان می‌رود. وی، در سال بعد، علاوه بر اینکه به نیکی از عارف سخن می‌گوید، مقاله‌اش را «در پیرامون نام آذربایگان» به «این شاعر به‌نام ایران» اهدا می‌کند.

     

    احمد کسروی( بی توجه به عقاید دینی و فکری او نقل قول می شود) اندکی پس از درگذشت عارف (۱۳۱۲) درباره‌ی او چنین نوشت: «عارف نقص‌هایی داشت که بهانه به دست عیب‌جویان داده بود. ولی شش سال پیش که من او را شناختم، مردی دیدم آزاده، یک رنگ، غیرتمند و دلیر. عارف ارجی به مال و توانگری نمی‌گذاشت و سختی را بر خود هموار کرده، منت از کسی نمی‌پذیرفت. هرگز دروغ نمی‌گفت و هیچ‌گاه نادرستی نمی‌کرد. از دورویی سخت برکنار بود و آنچه در دل داشت، همان را بر زبان می‌راند. هرکه را به نیکی می‌شناخت، به هواخواهی از او برمی‌خاست و هر که را بد می‌دانست، دشمنی فرو نمی‌گذاشت. آنچه را که روا شمرده می‌کرد، از کسی پوشیده نمی‌داشت و آنچه را نیکو باور می‌کرد، از کسی نکوهش گوش نمی‌داد. اینها خوبی‌های برگزیده‌ای است که در کم‌تر کسی می‌توان سراغ گرفت. زبان عارف […] بود ولی آداب […] همان است که او داشت» (تارنمای «احمد کسروی»، یادداشت‌ها، دستخط کسروی).

     

    عارف در هنگام مرگِ کلنل محمد تقی خان پسیان که با او‌دوستی نزدیکی داشت‌ ، در سال ۱۳۴۰ ه. ق در تشییع جنازهٔ اش شرکت نمود و به مسببین این حادثه ناسزا گفت. هنگامی که خواستند سر کلنل را روی توپ بگذارند، عارف فریاد برآورد:

     

    این سر که نشان حق‌پرستی است  امروز رها ز قید هستی است

     

    با دیدهٔ عبرتش ببینید  کاین عاقبت وطن پرستی است

     

    همین احساسی بودن وصداقت عارف است که‌هنوز همه ترانه هایش را ورد مردم کوچه بازار کرده است ،تصنیفی نبوده که عارف بسراید و‌فردا در بین مردم کوچه بازار خوانده نشود.

     

    روزنامه «شفق سرخ» در ۴ بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی،مطلبی را منتشر کرد بنام «مرگ عارف» به قلم بدیع الحکما،که در اواخر زندگی عارف در همدان همراه بود ،او مرگ عارف را دوم بهمن ماه ذکر کرده است.او بی تردید بزرگترین تصنیف ساز ایران است، و شایسته بود در این بهمن سرد زمستانی یادی از او بکنیم…

     

    ولی موضوع یادداشت من عارف نیست ، این مقدمه را اوردم تا به کمک او پرده از جنایتی در حال وقوع بردارم و باردیگر افشاگری نمایم…

     

    « از خون جوانان وطن لاله دمیده» ولی در جنگ علیه دشمن،نه اتش و اوار ساختمان پلاسکو ،بلکه در کوچه و خیابانهای شهرمان ،انجا که جوانانی دراز کشیده بر سینه اسفالت مست افیونی با اسامی مختلف ،خوب که نگاهش بکنی سرنگی یا شیشه پایپی را کنارش خواهی یافت ،بله !از خون این جوانان معصوم لاله سیاه روییده است.

    حالا معاون ستاد مبارزه با مواد مخدر تکذیب کند و‌یا دیگر مراجع رسمی امار قطعی ندهند،ولی انچه می بینیم جوانان ۱۷ ساله و بیشتر و یا حتی کمتر تا بعضی موارد زیر ۱۲ سال ( هر چند موردی) دچار این معضل گشته اند و‌حالا ما درگیر اماریم وجوانان ما در خون خود می غلطند ،بر می گردم به همان تصنیف عارف:

     

    …. بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

     

    این جوانان « سیم و زر» ایرانند، چرا این معضل جدی گرفته نمی شود؟ وقتی بحث عقیم سازی کارتن خوابها پیش امد،یکی گفت انها را عقیم کنیم بچه دار نشوند تا ارث معیوب انها منتقل نگردد،یکی دیگر چیزی مخالف ان گفت ،ولی کسی پرسید این کارتن خوابها چه کسانی هستند، و بابت خارج شدن انها از چرخه تولید واقتصاد چه هزینه ای را کشور باید متحمل گردد.

     

    من به نمایندگان مجلس و‌وزاری کابینه احترام زیادی قایلم وقصد زیر سوال بردن کارهای خوب انها را ندارم ،ولی وقتی ان نرسیده است این سوگواری تمام شود؟

     

     

    علی دادخواه

    ۷ دی ماه ۱۳۹۵

    لینک کوتاه مطلب:

    https://gildeylam.ir/?p=10154

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *