با ذهنی مشغول از بحران بیآبی که هر روز با آن دستبهگریبانم و با شناختی از روستاهایی که درگیر تنش آبی آزاردهندهاند، در حال عبور از مقابل دفتر امامجمعه لاهیجان بودم. صدای اذان از بلندگوی مسجد پخش میشد و همزمان، چشمم به سمند سفیدی با شیشههای نیمهدودی افتاد که احتمال میدادم خودروی امامجمعه، آقای سلیمانی، باشد. در همین حال، یکی از نیروهای وابسته به دفتر امامجمعه را دیدم که بیاعتنا شلنگ آب را رها کرده و مشغول شستوشوی خودرو مقابل دفتر بود؛ آن هم در وسط خیابان و بیهیچ دغدغهای از هدررفت آب.
ابتدا گمان کردم شاید در حال آبکشی دستمالی است و بهزودی شیر را خواهد بست. اما با کمی تأمل دیدم خیر؛ آب همچنان روان است، بیمحابا بر زمین ریخته میشود و ایشان بیوقفه مشغول دستمال کشیدن داخل کاپوت خودروست.
متعجب شدم. گفتم شاید اشتباه میکنم. اما با نگاهی دوباره به تابلوی بزرگ بالای ساختمان مطمئن شدم؛ اینجا همان دفتر امامجمعه لاهیجان است.
به سمت فرد مذکور رفتم؛ کسی که ظاهراً زیر سایه تابلوی «دفتر امامجمعه» نهتنها مجاز به هدر دادن آب، که احساس قدرتی فراتر نیز داشت. پرسیدم: «ببخشید، اینجا دفتر امامجمعهست؟» با اعتمادبهنفس پاسخ داد: «بله، کارتون چیه؟» گفتم: «خب، نمیدونید کشور دچار بحران کمآبیه؟ چرا اینطور آب رو هدر میدید؟» جواب داد: «آب چاهه!» گفتم: «یعنی چون آب چاهه باید اینطور بریزیدش تو جوب؟» کمی مکث کرد و با تندی گفت: «اصلاً تو چیکارهای؟!»
در جایگاه یک شهروند نگران، که صرفاً نیت امر به معروف و نهی از منکر داشتم، گفتم: «من هیچکارهام، ولی دلسوز این کشورم. چرا اینطوری آب رو حروم میکنید؟» فرد وابسته به دفتر، که آشکارا از جایگاهش احساس مصونیت میکرد، با نگاهی تحقیرآمیز و لحنی تند گفت: «مثل اینکه نمیفهمی! گفتم آب چاهه!» در پاسخ، پاسخی همسنگ رفتار او دادم و ادامه مسیرم را گرفتم؛ چون امر به معروفی و نهی از منکری که بوی خطر بدهد، عقلانی نیست.
همان فرد، پس از دقایقی چرخیدن و پرتاب نگاههای خصمانه به سمت خودرویی که خانوادهام در آن بودند، به داخل ساختمان برگشت.
آقای امامجمعه! نمیدانم آیا نزدیکانتان، به «اوصیکم بتقوی الله» که هر هفته از منبر مسجد بر زبان میآورید، گوش میکنند یا نه. اما موعظه را بیشتر کنید. امر به معروف فقط مربوط به حجاب نیست؛ پاسخ یک شهروند در استانی که روزگاری پرآب بود اما امروز برخی از روستاهایش تنها چند ساعت در شبانهروز آب دارند، نباید این باشد که در برابر اعتراض به هدررفت آب بگویند: «تو چکارهای؟! آب چاهه!» بله، من «کارهای» نیستم، اما جزو همان مردمی هستم که زمانی ولینعمت محسوب میشدیم و برعکس بعضیها، این کشور و منابعش – بهویژه آب – را ارث پدری خود نمیدانند، اما دلشان برای آن میسوزد.
در پایان اشاره کنم که این دغدغه دلسوزانه، بخاطر این بود که وقتی زیر تابلوی دفتر شما همچین منکر بزرگی انجام میگیرد نمیتوان از مردم دیگر انتظار داشت که از هدر رفت خودداری کنند. اینجا خود و شما را به رعایت تقوا دعوت میکنم و ارجاع میدهم به کلام امیرالمومنین:«فَلَا تَنَافَسُوا فِی عِزِّ الدُّنْیَا وَ فَخْرِهَا وَ لَا تَعْجَبُوا بِزِینَتِهَا وَ نَعِیمِهَا وَ لَا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَ بُؤْسِهَا، فَإِنَّ عِزَّهَا وَ فَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاعٍ وَ إِنَّ زِینَتَهَا وَ نَعِیمَهَا إِلَى زَوَالٍ وَ ضَرَّاءَهَا وَ بُؤْسَهَا إِلَى نَفَادٍ، وَ کُلُّ مُدَّهٍ فِیهَا إِلَى انْتِهَاءٍ وَ کُلُّ حَیٍّ فِیهَا إِلَى فَنَاءٍ».پس در عزّت و افتخار این جهان با یکدیگر رقابت مکنید و به زیورها و خواسته هاى آن بر خود مبالید و از سختیها و رنجهایش فغان و زارى سر مدهید، زیرا عزت و افتخارش پایان پذیر است و زیور و خواسته اش روى در زوال دارد و سختیها و رنجهایش بر دوام نباشد، هر مدتى در آن به پایان رسد و هر زنده اى بمیرد.
دیدگاهتان را بنویسید