به گزارش گیل و دیلم ، محمد مهاجری، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی طی یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: سال ۱۳۸۲ قبل از اینکه اقای احمدینژاد به عنوان شهردار انتخاب شود، جلسه مختصری تشکیل شده بود و من اولین بار آقای احمدینژاد را آنجا دیدم. در آنجا، آقای احمدینژاد یک عبارتی را گفت که هنوز توی ذهنم مانده است. گفت من به دوستان اصولگرا میگفتم که ما میتوانیم در این انتخابات، اصلاحطلبان را شکست دهیم و شهرداری را تصاحب خواهیم کرد ولی دوستان اصولگرا خودشان را باور نداشتند. در ادامه گفت، دو سال دیگر که انتخابات ریاستجمهوری است، رئیسجمهور میشوم. از همان موقع، این اعتمادبهنفس را داشت.
آقای احمدینژاد وقتی شهردار شد، یکسری کارهای خوبی را هم انجام داد. مثلاً من خاطرم هست اولین پل عابر پیاده که پله برقی گذاشتند، در محله مشیریه تهران بود. آن پل، واقعاً پلی نبود که جمعیت زیادی از آن رد شود اما چون در جنوب شرق تهران بود، همین اندازه کفایت میکرد. من نمیدانم هزینه آن پله برقی چقدر بود، اما قطعاً درآمدش برای آقای احمدینژاد بسیار بالا بود.
نکته دیگری که ایشان همت گماشت و جامعهشناسی خوبی کرده بود، کمکهای فراوان به هیئتهای مذهبی بود. تعداد زیادی از مداحان معروف و نیمه معروف را شناسایی کرد و دستور داد از محل اعتبارات شهرداری تهران، به آنها امکانات دهند. در واقع با این کار، دو هدف را درست انتخاب کرد، یکی اینکه جامعه متدین مذهبی را با خودش همراه کرد و دوم اینکه اقشار آسیبپذیر جامعه، به لحاظ ذهنی به ایشان متمایل شدند. نکته دیگری که خوب فهمیده بود، این بود که گروههای مرجعی را ایجاد کرد که بتواند از آن گروههای مرجع نهایت استفاده را ببرد.
تقریباً ۹۰ درصد مساجد تهران، به نحوی مُبلغ ایشان بودند. آقای احمدینژاد از سال ۸۲، در شهرداری تهران کار انتخاباتی میکرد. برنامهای در تلویزیون به نام صندلی داغ پخش میشد که پخش آن از همان سالهای ۸۲ شروع شد که من نقشی در آن برنامه داشتم. در تابستان ۸۳، آقای احمدینژاد به آن برنامه آمد. وقتی که به برنامه آمد، کارگردان گفت آقای احمدینژاد شما هر کاری در شهرداری میکنید با نگاه به انتخابات آینده است و دنبال رای هستید.
برخلاف آن چیزی که ما شنیده بودیم که آقای احمدینژاد آدم مؤدب و باتحملی است، ایشان به شدت عصبانی شد، پرخاش کرد و ناسزا گفت و اجازه هم نداد که آن برنامه پخش شود. این را میخواهم بگویم که ایشان علاقه نداشت که دستش رو شود که برای ریاستجمهوری، کارهای پوپولیستی انجام میدهد.
یک مفهومی در جامعه وجود داشت و هنوز هم دارد که عدالت اجتماعی است. آقای احمدینژاد هر بلایی که بر سر اقتصاد ایران آورد، در قالب عدالت اجتماعی، رنگ روغن خورده بود. آقای احمدینژاد، سفرهای استانی میرفت. یک روز، یکی از دوستان زنگ زد که بیا کار دارم.
یک آقایی آنجا بود و گفت من عذاب وجدان گرفتم. به من توضیح داد که آقای احمدینژاد میخواست به مشهد برود، از تهران دو هواپیما را جمع کرده و به مشهد بردهاند از بین فلکه آب و فلکه برق، دنبال ماشین بدوند. حساب کردم و دیدم همین پول را در مشهد میخواستند هزینه کنند، چند برابر این میتوانستند آدم بیاورند. من گفتم حرفت را باور نمیکنم و چند شاهد آورد. میخواهم بگویم، این کارهای پوپولیسیتی در بستر عدالت اجتماعی بود.
دیدگاهتان را بنویسید