*هنر،محیط زیست،فرهنگ سازی
هر انسانی از زمان تولد نیازمند آموزش و تعلیم است تا بتواند شناخت جامع و کاملی از هستی و خود و نیز هدف و مسیر خویش در جهان هستی بیابد. چنان که هر شخصی در کنار شناخت، نیازمند آن است تا به کمک اصول پرورشی، ظرفیت ها و توانمندی های خود را فعلیت بخشد.
فرهنگ ، مهم ترین جلوه و نماد بیرونی و خارجی از انسانیت بشر است از این رو شخصیت هر کسی را براساس فرهنگ وی می سنجند
همچنین فرهنگ هر جامعه به عنوان مهم ترین معیار سنجش و داوری درباره آن جامعه و بیانگر میزان رشد و تکامل آن در مسیر درست کمالی به شمار می آید
ما می توانیم فرزندمان که نسل بعد از ما هستند را اصلاح کنیم و حداکثر در صورت توان به اطرافیانمان پیشنهاد اصلاح دهیم
اما برخی از افراد جامعه از نظر توانایی و ظرفیت در آن اندازه نیستند تا خود مصادیق الگوهای ناپسند را بشناسند و از آن پرهیز کنند
انسان و جامعه زمانی می تواند به هدف اصلی و فلسفه آفرینش دست یابد که آموزش و تعلیم به شکل درست و کامل انجام پذیرد
باید هنجارهای درست را جایگزین هنجارهای غلط کنیم ما
هنر توان و مهارت خلق زیبایی است و مجموعهای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا بهمنظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند ، از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی(نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)،هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات(شعر، داستان)، سینما و معماری اشاره کرد در کل هنر با آفرینندگی و خلاقیت ارتباط مستقیم دارد هیچ انسانی بدون آموزش و مطالعه نمی تواند به درک اتفاقات اطراف خودش بپردازد ،
یک انسان وقتی به دنیامی آید به طور غریزی شروع به گریه می کند همچنین وقتی نیاز به غذا (شیر)دارد با گریه تقاضا می کند و همچنین موارد دیگر ، به مرور زمان هرچه بزرگتر می شود ، کنجکاوتر و پخته تر و با تجربه تر می شود ، وقتی روی پای خودش می خواهد بایستد زمین می خورد اما نا خودآگاه و توسط پدر و مادر ترغیب می شود که راه رفتن را یاد بگیرد، تمام موجودات همینطورند اما انسان فراتر از آن چیزیست که دیگر موجودات هستند .
بسیاری از مردم اعتقاد دارند که استفاده ۱۰۰ درصد از مغز غیرممکن است. از جمله باورهای عامیانه دربارهی مغز انسان این است که ما فقط از ۱۰ درصد ظرفیت مغزمان استفاده میکنیم ، بسیاری از ما معتقدیم فقط در صورت سختکوشی فراوان است که میتوانیم به موفقیتهای بالاتری همچون یادگیری زبانهای خارجی، تئاتر ،موسیقی یا مهارتهای ورزشی دست پیدا کنیم. اما همین طرز فکر را به غلط در این ایده خلاصه کردهایم که فقط ۱۰ درصد ظرفیت یا توانایی بالقوهی مغز انسان قابل استفاده است.
زمانی که فیلم لوسی با نقشآفرینی اسکارلت جوهانسون و مورگان فریمن روی پرده سینماها اکران شد، بسیاری این سوال را مطرح کردند، آیا این امکان وجود دارد که در دنیای واقعی به چنین توانایی شگفتانگیز مغزی دست پیدا کرد؟ به طوری که یک انسان بتواند از تمامی توان مغزی خود برای پیشبرد کارهای خود استفاده کند؟
حال آنکه اگر به طریقی خارقالعاده، موفق به استفاده ۱۰۰ درصد از مغز خود شویم، به یک اَبَرانسان با توانمندیهای باورنکردنی تبدیل خواهیم شد؟
داستان کلی فیلم لوسی به این شکل بود که یک دانشجو توسط یک باند خلافکار ربوده میشود. در ادامه این باند خلافکار او و تعداد دیگری از افراد را مجبور میسازند تا کیسههای مهروموم شده یک داروی خاص را ببلعند و به این شکل داروهای غیر مجاز را حمل کنند. اما یکی از این کیسهها دچار نشتی میشود و محتویات ماده در شکم لوسی پخش میشود ، این دارو باعث به وجود آمدن ارتباطات جدیدی میان سلولهای عصبی او میشود و به این شکل به لوسی این توانایی را میدهد تا از ۹۰ درصد ظرفیت مغز خود استفاده کند. ظرفیتی که به نظر نمیرسد بسیاری از ما قادر باشیم به آن دست پیدا کنیم. رشد انفجاری مغز لوسی، او را به یک ابرانسان تبدیل میکند، به طوری که به او اجازه میدهد ذهن افراد را بخواند، زبان چینی را در یک لحظه یاد بگیرد، در زمان سفر کند، به شکل ذهنی تجهیزات الکترونیکی را کنترل کند، مشکلات داخلی بدن خود را شناسایی کند، به راحتی و با تمرکز بالا به رانندگی بپردازد و در صحنه آخر فیلم یک مبارزه تا سرحد مرگ را با موفقیت پشت سر بگذارد . اسکنهای مغزی نشان دادهاند، حتا زمانی که انسانها در خواب به سر برده یا در حال استراحت کردن هستند بازهم فعالیتهایی از جانب مغز آنها انجام میشود. نه فقط تمامی ۸۶ میلیارد سلول عصبی به یک مرتبه فعال میشوند، بلکه آنها همواره در یک وضعیت آماده به کار قرار دارند و زمانی که جریان الکتریکی به آنها وارد میشود آماده هستند تا به آن واکنش نشان دهند.
مغز ما در طول یک روز و در هر دقیقه با چالشها یا به عبارت دقیقتر مبارزات داخلی روبرو است. مبارزهای که در ارتباط با تصاحب قشر مغز است. تجربیات، رفتار، احساسات و حتا افکار مداوم به معنای واقعی کلمه در حال تغییر دادن و شکل دادن به مغز ما هستند .
مغز تنها دو درصد از وزن بدن را شامل میشود اما در مقابل ۲۰ درصد اکسیژن و ۲۵ درصد از گلوکز خون را مصرف میکند. در کودکان مغز به طور روزانه نزدیک به ۵۰ درصد از قند خون و در نوزادان ۶۰ درصد از قند خون را مصرف میکند. اندازه مغز نسبت به بزرگی جثه حیوانات میتواند متفاوت باشد. با این وجود بزرگی همیشه به معنای برترین نیست. تعداد سلولهای عصبی در انسانها بیش از سایر حیوانات است. این تراکم بالا عاملی است که ما را هوشمندتر از سایر حیوانات کرده است. با این حال فرآیند سوخترسانی به مغز پیچیده بوده و نسبتی میان اندازه بدن و تعداد سلولهای پایدار عصبی وجود دارد ، انسان های ماقبل تاریخ از مغزهای بسیار بزرگتری برخوردار بوده اند و مطالعات نشان می دهند مغز انسان از پنج هزار سال پیش تا کنون در حدود ۱۵۰ سانتیمتر مکعب کوچکتر شده است که این میزان با ۱۰ درصد از کل حجم مغز برابری می کند. تاکنون دلیل این کاهش حجم مغز مشخص نشده اما برخی بر این باورند این کاهش حجم با افزایش کارایی مغز همراه شده است ، برخی دیگر بر این باورند که به دلیل عدم نیاز به فک های مقاوم برای جویدن مواد غذایی سخت، جمجمه انسان رو به کوچک تر شدن گذاشته است. با این همه تا کنون شاهدی بر این موضوع که کوچک شدن مغز از میزان هوشمندی انسانها کاسته است یا نه به دست نیامده است.
زمانی دانشمندان بر این باور بودند که با پشت سر گذاشتن جوانی، توانایی شکل گیری اتصالات نورونی جدید نیز در انسان متوقف می شود. دیدگاهی که در سال ۲۰۰۷ مردود اعلام شد و دانشمندان دریافتند مغز در شرایط مختلف توانایی تشکیل دادن نورونهای جدید را دارد و می تواند در دوران بزرگسالی نیز اتصالات جدید نورونی بسازد. همچنین تحقیقات بر روی مراقبه یا مدیتیشن نشان داده است تمرین دادن شدید مغز می تواند ساختار و عملکرد آن را تغییر دهد .
فرهنگ های عام می گویند مغز زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارند. درست است که هورمون های زنان و مردان بر روی گسترش مغز تاثیرات متفاوتی دارد و تاکنون تفاوتهایی در زمینه شیوه های احساس درد ، تصمیمگیری های اجتماعی و کنار آمدن با فشارهای روحی میان زنان و مردان کشف شده است اما در واقع بیشترین بخش مغز و قدرت مغزی زنان و مردان با یکدیگر یکسان اند.
مطالعه ای که در ژانویه سال جاری بر روی نیم میلیون دختر و پسر از ۶۹ کشور جهان انجام گرفت نشان داد هیچ اختلافی در توانایی محاسبه و ریاضیات میان این دو جنسیت وجود ندارد .
حتی زمانی که مغز ما با آسیب مواجه میشود و زندگی را بر ما دشوار میکند، معمولا تنها بخش اندکی از آن با مشکل روبرو شده است. برای نمونه، یک سکتهی مغزی تنها بخش کوچکی از مغز را با مشکل مواجه میکند اما همین بخش کوچک زندگی شخص را برای همیشه با مشکل مواجه مینماید. بنابراین از نظر فیزیولوژی آدمی همیشه تمام مغز خود را به فعالیت وا میدارد. حتی زمانی که ما در خواب به سر میبریم، مغز ما در سطح بالایی همچنان فعال باقی میماند که در این حالت میتوان به بخشهایی از مغز دسترسی یافت که از حضور آنها بیاطلاع هستیم.
امروزه مشکلات محیط زیستی رو به رشد بوده و فعالان محیطزیست ایدههای بدیعی برای حفظ اکوسیستم ارائه میکنند. با این که تلاشهای بیشماری در جهت حفظ زمین از فاجعه زیستمحیطی صورت گرفته است اما تهدید اکوسیستم از جهات مختلف همچنان ادامه داشته و ممکن است در نهایت موجب از بین رفتن آن شود. شاید فکر کنیم وظیفه فعالان محیطزیست است که اکوسیستم را حفظ کنند، اما نمیتوانیم به این بهانه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم. این وظیفه همه ما است که جلوی تخریب زمین و طبیعت را بگیریم. ما که ساکنین کره زمین هستیم، لازم است اقدامات فوری برای کاهش تمام احتمالات از دست رفتن این خانه زیبا و چیزهایی که در آن قرار دارد را انجام دهیم. اگر همه دست به دست هم بدهیم میتوانیم تغییر اساسی ایجاد کنیم و شاید ظرف چند سال آینده ببینیم میزان ویرانی محیطزیست کاهش یافته است .
آیا تا بحال به جنگل یا طبیعت رفته اید؟ زباله هایتان را رها کرده اید یا در کیسه ریختید و با خود بردید و در نزدیکترین سطل زباله انداختید؟ آیا حیوانی را دیده اید که از زباله ی رها شده ی شما برایش مشکلی ایجاد شده باشد ؟ مثلا طنابی ناخودآگاه گردنش را پاره کند؟ یا کیسه پلاستیکی که روی سرش رفته باشد یا قوطی که باعث گیر کردن سرش در داخل آن شده باشد؟
رها کردن زبالهها و پلاستیکها در محیط نه تنها موجب تکثیر پشهها و باکتریها و میکربهای دیگر میشود بلکه موجب آلودگی خاک نیز میشود، بیشتر مردم فکر میکنند پاکیزگی تنها مربوط به خانه است و به راحتی زبالههایشان را در جاده میاندازند، این تفکر مثل این است که فرد بخشی از خانه یا اتاقش را پر از زباله کند بدون این که آن فضا را بخشی از خانهاش بداند. این احساس که کره زمین خانه ماست به فرد کمک میکند که این افکار اشتباه را کنار بگذارد ، باید گهگاه به مقامات مسئول برای سازماندهی دفع مناسب زبالهها گوشزدهایی داده شود تا برنامههایی برای جمعآوری زبالههایی که در مناطق ریخته شده را اجرا کنند .
در گذشته مصرف روزانه انرژی مردم بسیار کم بود وبیشترین وسایل خانگی از جنس مواد قابل تجزیه مثل چوب بود که پس از مصرف ودور انداختن ،به طور طبیعی تجزیه می شوند واز بین می روند.ولی امروزه در جهان صنعتی ،جنس بیشتر وسایل از مواد غیرقابل تجزیه مثل پلاستیک است که موجب آلودگی محیط زیست می شوند ، همه ما می توانیم به وسیله باز یافت مواد ووسایل خانگی واستفاده از وسایل عمومی ،سهم شایانی در کاهش آلودگی داشته باشیم. بازیافت زباله ها ی صنعتی نقش مهمی در صرفه جویی انرژی وکاهش میزان استفاده از مواد خام اولیه دارد. بازیافت قوطی ها وبطری ها باعث می شود تا زباله کمتری وارد محیط زیست شده وآلودگی کمتری ناشی از مصرف انرژی در محیط ایجاد می گردد. از طرفی کاهش بسته بندی ها وبازیافت بعضی از مواد شیمیایی استفاده شده مراحل تولید ،آلودگی صنعتی کاهش می یابد .
وقتی کیسههای پلاستیکی را به داخل آب میاندازیم یا روی زمین رها میکنیم، بیش از صدها گونه جاندار میمیرند و یا در پلاستیکها محبوس میشوند. ما میتوانیم از روزنامههای قدیمی برای بستهبندی ، از کیسههای کنفی به عنوان کیسه حمل و از بطریهای شیشهای به جای بطریهای پلاستیکی استفاده کنیم. حتی اگر از کیسههای پلاستیکی استفاده مجدد کنیم بهتر از این است که هر بار از یک پلاستیک جدید استفاده کنیم، با این کار مقدار پلاستیک مورد استفاده کاهشیافته و خطرات آن نیز به نسبت کمتر میشود ، استفاده از ظروف یک بار مصرف در جشنها و مراسمها و ریختن آنها در خیابان و جوی، حجم زیادی آلودگی ایجاد میکند. به جای آن میتوان از ظروف کاغذی که با محیطزیست سازگار هستند استفاده کرد. با این کار قدمی برای نجات طبیعت برداشتهایم ، اکنون وقت عمل است، وظیفهمان را با برداشتن آشغالی که بر روی زمین انداختهایم، و انداختن آن در سطل زباله شروع کنیم ، طبیعت از قدیم مورد احترام انسانهای اولیه بوده است و نتیجه استعمار این بود که این احترام از بین رفت. اگر ما به اصل خود بازگردیم، درک میکنیم که جزئی از خلقت هستیم و توجهی که به خود میکنیم را باید به محیطمان نیز معطوف کنیم ، اگر روزی چیزی برای خریدن و خوردن نداشته باشیم چه میشود؟ کشاورزی را باید از خودمان شروع کنیم، گلدان یا سبزیجات در حیاط خانه بکاریم تا علاوه بر صرفهجویی در هزینه و سلامتی، فرهنگ تولید را دوباره احیا کنیم. ما میتوانیم مسئولان مربوطه را وادار به متوقف کردن تبدیل زمینها به ساختمان و کارخانه کنیم ، همچنین جمعآوری آب باران مفهوم جدیدی نیست و سالها پیش در بسیاری از مناطق از این روش برای تأمین آب آشامیدنی استفاده میشده است. هدف این است که آب پیش از این که وارد زمین شود، در مخازنی جمعآوری گردد و سپس تصفیهشده و برای نوشیدن و شستشو و غیره مورد استفاده قرار بگیرد. این کار به بهبودی محیط زیست کمک میکند ، استفاده از دوچرخه و پیادهروی جنبههای مختلفی برای سلامت انسان را در بر دارد: با این کار هم میتوانیم آلودگی ایجادشده به واسطه اتومبیل را کاهش دهیم و هم میزان چربی و کلسترول بدنمان را تعدیل کنیم. باید از وسایل حملونقل عمومی استفاده کرده و استفاده از وسایل نقلیه شخصی را محدود کنیم. بسیاری از ما ممکن است پیش از این با افزایش هزینه بنزین و گازوئیل به استفاده از حملونقل عمومی روی آورده باشیم. به هر علتی که باشد اگر چنین عمل نکنیم، با دنیایی رو به رو خواهیم شده که مملو از مصنوعات ساخته بشر و عاری از هر گونه مخلوقات جاندار خواهد بود .
به همه ی محیط هایی که در آن ها نوعی از ،زندگی جریان داشته باشد “محیط زیست ” گفته می شود از جمله : استخر آب،شهر، اقیانوس،کویر و… برای بقای یک محیط زیست،ارتباط متقابل موجودات زنده با یکدیگر و با عوامل غیرزنده،امری لازم و ضروری است.عوامل زنده ی یک اکوسیستم عبارتند از: تولید کننده(گیاهان سبز) مصرف کننده (جانوران) ،تجزیه کننده ها (باکتری ها و قارچ ها) مهم ترین ارتباط جانداران با یکدیگر،ارتباط غذایی است که به صورت زنجیره ی غذایی و شبکه ی غذایی جریان دارد و درنهایت همه ی جانداران کره ی زمین یک شبکه ی غذایی بزرگ به نام شبکه ی حیات را تشکیل می دهند.
بحث در مورد روابط انسان و طبیعت یک بحث قدیمی است. آیا انسان برای این خلق شده است که بر طبیعت غلبه کند، آقا و صاحب آن شود مدتهای مدیدی چنین میاندیشیدند که طبیعت با نیروی فوقالعاده تصفیه کننده و تنظیم کنندهاش ، تعرضات انسان را هضم خواهد کرد و کشفیات علمی زیانهای احتمالی پیشرفت را خنثی خواهد نمود، جهان افسار گسیخته است. جمعیت ، جنگلزدایی و مصرف انرژی با خطر برهم زدن نظم موزون و شگفتانگیز مکانیزم جهان ، سرعت میگیرند .
بخش عظیمی از کره زمین در گذشته های دور پوشیده از جنگلهای سر سبز بوده است. جنگل های پر باران استوایی به دلیل وضعیت آب وهوایی خاص خود بسیار غنی بوده ودارای اکوسیستم پیچیده ای می باشند ودر حال حاضر انواع گونه های گیاهی وجانوری موجود در این مناطق بیشتر از تمام زیستگاهها ی دیگر جهان می باشد. امروزه با افزایش جمعیت انسان برای کشاورزی ،راه سازی،ساختمان سازی و… به قطع درختان این جنگل ها پرداخته ومنجر به نابودی این مناطق می گردد ،محافظت از حیات وحش به منظور تضمین آینده،وظیفه تمام مردم جهان است ، دما،نور،آب،گازها،مواد شیمیایی،گرما،(که بیشتر از اشعه ی مادون قرمز حاصل از نور خورشید به دست می آید) . برنامه های مربوط به زیست محیطی باید آن چنان در نظر گرفته شوند که بقای همه ی موجودات دریک سیستم تضمین گردد ، وقتی حیوانات گوشت خوار کشته میشوند جمعیت گیاهخواران افزایشیافته و باعث تضعیف پوشش گیاهی میشوند. این کار تعادل زنجیره غذایی را بر هم میزند و همه اینها به خاطر شکار بیرویه حیوانات اتفاق افتاده است که تنها راه پایان دادن به آن مبارزه همگانی با شکار است ، جهان زنده زنجیره حیاتی باور نکردنیای است که نابودی حتی یک حلقه آن بدون کیفر نمیماند. جانوران محتاج گیاهان هستند که قادرند انرژی خورشیدی را به غذا تبدیل کنند. گیاهان برای انتقال دانههای گرده و بارور کردن آنها ، محتاج جانوران هستند و بقای جانوران منوط است به بقای طعمههایشان ، مشکل فقط این نیست که چرا با آنها خوش رفتاری نمی کنیم، مشکل اصلی اینجاست که اصولا فراموش کرده ایم آنها نیز همانند ما حق و حقوقی دارند ، یادمان نرود در همین مکانی که با آرامش نشستیم زمانی جنگل یا بیابانی بود که محلی برای زندگی انواع حیوانات بود ، خدا هیچ موجودی را بی دلیل نیافریده ، یکی از تفاوتهای اصلی سبک زندگی انسان امروزی با گذشته فاصله روزافزون او با طبیعت است که علت اصلی آن پدیده شهرنشینی است. طبیعت درمانی شامل درمانهای طبیعی همانند نور خورشید، هوا، آب، رژیم غذایی و بهطورکلی نیروی شفابخش طبیعت است .
طبیعت درمانی در دهههای اخیر مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است ، از دوران گذشته تا کنون هرگاه فردی دچار بیماری یا افت روحی میشود، تجویز پزشکان به عنوان یکی از روشهای درمانی، انتقال فرد به مکانی آرام یا ساحلی دور از هیاهوی شهر بوده است ، محبوبیت مکانهای تفریحی چون پارک، اردو، محدودههای شهری و حتی پیادهروی در فضاهای سبز اطراف شهر برای آزادسازی فکر گواهی است بر این که طبیعت، غوغا و التهاب درون را آرام میکند، ما در مقایسه با نیاکانمان، از طبیعت فاصله بسیار زیادی گرفتهایم. ۵۰ درصد مردم در فضاهای شهری زندگی میکنند و این رقم تا سال ۲۰۵۰ به ۷۰ درصد افزایش خواهد یافت. ازدیاد شهرنشینی نسبت مستقیمی با افزایش بیمارهای روحی بهویژه اضطراب و افسردگی دارد ، بر اساس مطالعات دو دهه اخیر افرادی که در مناطق روستایی رشد و پرورش مییابند واکنشهای استرسی کمتری دارند. حضور در طبیعت و فضای سبز تأثیر مثبتی بر تندرستی و سلامتی دارد. چشماندازها و آواهای طبیعت موجب کاهش استرس در افرادی میشود که در معرض محرکهای منفی قرار دارند ، بررسیهای گسترده در زمینه سلامت روحی و فضای سبز ارتباط چشمگیری بین دسترسی به طبیعت و کاهش میزان افسردگی، اضطراب و استرس را نشان میدهند ، متخصصان ژاپنی از مدتها پیش به تحقیق روی جنگل درمانی برای مقابله با ناراحتیهای جسمی و روحی پرداختهاند و کارکرد مغز افرادی را که در معرض طبیعت هستند بررسی میکنند. این تحقیقات نشان داده است میزان افسردگی در افرادی که ارتباط کمتری با طبیعت دارند بسیار بالاتر و فعالیت قشر “اربیتال فرونتال” مغز در این افراد کمتر است ، در بررسی روی یک گروه کوچک از داوطلبانی که از سلامت برخوردار بودند، از آنها خواسته شد برای یک پیادهروی به مسافت ۵ کیلومتر به مناطق نزدیک خلیج سانفرانسیسکو بروند. نیمی از این گروه به موازات خیابانهای پر رفتوآمد و نیمی دیگر در مناطق خوشمنظره و با چشم اندازهای زیبای کوهستانی پیادهروی کردند ، افرادی که در دل طبیعت پیادهروی کرده بودند پس از طی ۵ کیلومتر اضطراب، دلنگرانی و احساسات منفی کمتری داشتند و عملکرد بهتری در آزمونهای شناختی در مقایسه با افرادی که در خیابانهای پرهیاهو پیادهروی کرده بودند، از خود نشان دادند ، محققان در مطالعات بعدی از مغز دو گروه افراد سالم که به مدت ۹۰ دقیقه در مناطق شهری و نیز روستایی پیاده روی کرده بودند امآرآی گرفتند تا جریان خون مغز آنها را اندازهگیری کنند. افرادی که در طبیعت پیادهروی کرده بودند فعالیت کمتری در قشر زیرین “فرونتال” مغز نشان داده بودند.
این بخش از مغز کنترل نشخوار فکری را به عهده دارد، مشکلی که افراد مبتلا به افسردگی یا اختلال اضطرابی به آن دچار هستند ، حضور در طبیعت باعث آرامش ذهن میشود و تأثیرات مثبت بسیاری بر عملکرد آن میگذارد. فضاهای سبز میتواند به سلامت روانی انسانها کمک کند و بنابراین تلاش در حفاظت از طبیعت برای نسلهای آتی یک ضرورت ملی است.
بحران زیستمحیطی که زندگی امروز بشریت را در بر گرفته است، سالیان سال است که دغدغه افراد بشر شده و تمام علوم بهنوعی به این مهم میپردازند. در ایران نیز در این حوزه اقداماتی صورت میگیرد؛ گرچه این اقدامات، کافی و ریشهای نیستند. در سالهای اخیر با حادشدن اوضاع، مثل آلودگی آب، کمبود ذخایر آبی کشور و آلودگیهای شدید هوا و خاک، بسیاری به این نتیجه رسیدند که اهمیت دادن به محیطزیست باید بهصورت یک فرهنگ درآید و ازاینرو باید بنیادیتر به آن پرداخت ، دانشمندان پیشبینی کردهاند که اگر وضعیت مواد پلاستیکی در اقیانوسها و رودخانهها کاهش پیدا نکند در ۲۰ سال آینده پلاستیکهای دریا بیش از ماهیهای آن خواهند شد و این فاجعهای عظیم برای آبزیان، پرندگان، حیوانات و انسان است ، بدون شک وقتی پای هنرمندان به عرصه بحرانیهای مختلف زیستمحیطی برای جلوگیری از آنها باز شود، مشکلات مختلف ناشی از آن کاهش پیدا میکند و امید به رفع این بحرانها به میزان قابل توجهی افزایش خواهد یافت.
هنرمندان میتوانند با استفاده از ابزار هنر برای حل معضلات طبیعت همکاری داشته باشند ،ورود هنرمندان به معضلات مختلفی مانند مسائل زیستمحیطی، مشکلات آلایندگی، خشکسالی ، حمایت از حیوانات و دهها مورد دیگر، همواره موثر قلمداد شده و می توانند در این زمینه نقشی اساسی ایفا کنند ، آنها می توانند مشکلات محیط زیستی را با هنر نشان دهند ، آنها می توانند نشان دهند که هر رفتاری چه پیامدهایی دارد ، آنها می توانند مشکلات را احیا، ترمیم و اصلاح کنند و عموم مردم را از عواقب زیستمحیطی و مشکلات محیطی که در معرض خطرهستند، آگاه کرده و پیامآوران صلح برای طبیعت باشند ، هنرمندان بهعنوان فعالان رابطی عمل میکنند که همدلی و مسئولیتپذیری را در مقابل سایر انسانها و دیگر موجودات نمایش میدهند.
سید میثم موسوی
بازیگر تئاتر ، تلویزیون و سینما
فعال محیط زیست
1396/۰۴/۲۶
دیدگاهتان را بنویسید