×

نسرین با فرشید فرار کرد اما..! مادر بی نوایم قربانی عشق کور من شد

  • کد نوشته: 28115
  • ۱۳۹۶-۱۱-۰۶
  • 92 بازدید
  • ۰
  • به گزارش پایگاه خبری گیل و دیلم ، زن جوان به نام نسرین که مدعی بود دیگر بی کس و بی پناه شده است، در حالی که کبودی ها و زخم های سر و صورتش را به مشاور اجتماعی کلانتری نشان می داد، داستان عشق نافرجام خود را به گذشته ای نه چندان دور گره […]

    نسرین با فرشید فرار کرد اما..! مادر بی نوایم قربانی عشق کور من شد
  • به گزارش پایگاه خبری گیل و دیلم ، زن جوان به نام نسرین که مدعی بود دیگر بی کس و بی پناه شده است، در حالی که کبودی ها و زخم های سر و صورتش را به مشاور اجتماعی کلانتری نشان می داد، داستان عشق نافرجام خود را به گذشته ای نه چندان دور گره زد و گفت: نوجوانی بیش نبودم که عاشق پسر همسایه شدم. او هر روز سر کوچه محل زندگی مان منتظرم می ماند تا من از مدرسه به منزل باز گردم. جملات عاشقانه اولین نامه فرشید را هیچ گاه از یاد نمی برم که نوشته بود وقتی تو را می بینم، حالم چو خفاشی می شود که غفلتا نور درخشانی بر چشم هایش تابیده باشد، معلوم است که بیچاره چه حالی دارد و …نامه نگاری ها و ارتباط ما هر روز نزدیک تر می شد که فرشید به خواستگاری ام آمد اما خانواده ام به شدت مخالفت کردند چرا که پدرم معتقد بود او جوانی بدرفتار، بی بند و بار و کینه جو است.
    این در حالی بود که من دلباخته فرشید شده بودم و جز ازدواج با او، به هیچ چیزی نمی اندیشیدم. زخم اختلافات قدیمی خانواده ها نیز با همین بهانه سر باز کرده بود که به پیشنهاد فرشید تصمیم به فرار گرفتیم تا شاید خانواده هایمان در تنگنا قرار گیرند و با ازدواج ما موافقت کنند.

    آن روزها در یکی از شهرهای شرقی کشور زندگی می کردیم که فرشید خانه ای اجاره کرد و با عقد موقت مشغول کار و زندگی شدیم. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که دلتنگ مادرم شدم و پشیمانی سراسر وجودم را فرا گرفت. از فرشید خواستم به شهرمان بازگردیم و با رضایت خانواده ها، زندگی مان را ادامه بدهیم، اما اصرارهایم در حالی بی فایده بود که دیگر از آن همه عشق و علاقه خبری نبود.

    رفتارهای فرشید به کلی تغییرکرده و با هر بهانه ای مرا به باد کتک می گرفت. در همین روزها بود که پنهانی با مادرم تماس گرفتم و گریه کنان خواستم چند روزی به نزد من بیاید. مادرم می گفت پدرت تو را عاق کرده و عنوان می کند هیچ گاه چنین دختری در زندگی نداشته است! بالاخره مادرم طاقت نیاورد و به شهرما سفر کرد، اما چند روز بعد وقتی سوار خودرویی شدیم که رانندگی آن را فرشید به عهده داشت تا مادرم را به پایانه مسافربری برسانیم، ناگهان به خاطر بی احتیاطی فرشید تصادف کردیم و مادرم در دم جان سپرد. از آن روز به بعد خانواده ام که مرا قاتل مادرم می دانستند از من رویگردان شده اند، درحالی که فرشید هم به یک بیمار روانی تبدیل شده و به شدت کتکم می زند، دیگر نه امنیتی دارم و نه پناهگاهی! کاش. / رکنا

    لینک کوتاه مطلب:

    https://gildeylam.ir/?p=28115

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *