این روزها همه به نوعی کلافه ایم ؛ با نگاه حق به جانب سعی در محکوم کردن محیط پیرامون داریم .احساس می کنیم همه چیز بر علیه ماست . دیالوگ هایمان نیز تقریبا به یک شکل است : چه دوره زمونه ای شده !مملکت که نیست ! جامعه مقصره ! آدم ها عوض شدن و .. هزار و یک جمله دیگر مبنی برآنکه ساختار کنونی جامعه روند رو به سقوط دارد . به قول ناتوآلیسم ها سرنوشت آدمی به جبر “وراثت” و “محیط “منتهی می شود .البته دیالوگ پایانی مان پس از این همه شکوه شکایت از در ودیوار و همسایه و پیرامون با جمله ” ما چه جور آدمی هستیم! ” به پایان میرسد . این جمله آخر تاکید برآن دارد که دیگران از صبح تا شب در حال کندن چاه برای هم ، خلا کردن ، منفی بودن ، دغل کاری و در کل رفتارهای ناهنجار هستند و” ما ” یعنی خود و فرد شنونده که در اینجا سنگ صبور محسوب میشود فرد صادق ، خوشقلب و درست کرداری هستیم که در میان “هیولاها” به عبارتی همان “دیگران در جامعه”گیر کرده ایم!!!
جامعه ای که ما راست و چپ محکومش می کنیم چیست و کجاست ؟ جامعه چیزی نیست جز مجموعه ای از من ، ما و شما . یا در تعریفی می توان گفت جامعه جمعیتی است در یک موقعیت جغرافیایی که این جمعیت در کنار هم با فرهنگ و خرده فرهنگ های مشترک زندگی می کنند. تعریف های متعدددیگرهم دارد .اما آنچه که در تعریف جامعه از ضروریات است مشترکات فرهنگی موجود بین افرادجامعه است که آنها را به هم پیوند میدهد .وضعیت جامعه اکنون به گونه ای رقم خورده که عده ای از صبح که چشمشان به طلوع خورشید می افتد کاستی ها را پر رنگ کرده چشم به کوچکترین عیب نمی بندند تا می توانند داد و فریاد راه انداخته وغر می زنند. فرد گرا هستند و عقاید دیگران برایشان ارزش ندارد . خودشان برای رفع معضلات کاری نمی کنند و منتظر منجی هستند این منجی می تواند مدیران عالی رتبه کشوری ، مسولان شهری یاحتی رییس یک اداره باشد .
در چنین جامعه ای اوج امیال و آرزوها ی برخی افراد به شکل ترور شخصیت آشکار میشود . مرحله اول ترور شخصیت آن است که اگر از کسی خوشمان نیاید شروع به سم پاشی می کنیم در ابتدای جمله هم می گوییم که ما “بدش را نمی خواهیم ” یا برای “خیر و صلاحش “می گوییم اما تا پایان یک کلمه مثبت نگفته و پشت سر هم معایبش را بر می شمریم تا جایی که چشم و چالش در بیاید . بعد از آنکه فضای فکری دیگران را نسبت به آن فرد مسموم کردیم سعی می کنیم مدام دیالوگ های مسموم راتکرار کرده تا مبادا کسی به یاد یکی از رفتارهای خ وب آن فرد بیفتد و زحمات به هدر رود و ناگهان بسیار خیر خواهانه متوجه میشویم که ریشه آن فرد را خشک کرده ایم !در جدال سیاسی روند تخطئه صعودی است .اگر دوران آویزان بودن ما به یک رجل سیاسی باشد درطول آن چند سال هیچکس را آدم حساب نکرده هر کاری دلمان بخواهد می کنیم. به اسم آن فرد قدرتمنددر هراداره ای به رویمان باز است .با یک تلفن مشکمان حل می شود ، به دیگران پوزخند میزنیم و ازهمان بالا از جایگاهی که برایمان تعریف کرده اند همه را کوچک می بینیم . کافی است به آ ن رجل قدرتمند بگوی م ی ما را چپ نگاه کرده اند …ادامه نمی دهم ” تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل”و اما دوره بعد که توپ می رود به زمین حریف ؛ دوستانی که چشم و چالشان را روزی در آوریم حالادر جایگاه ما قرار گرفته اند و بی شک دو برابر آن بلا را که ما سرشان آوردیم سر ما در می آورند” پچ پچ های مسموم ” شروع می شود . بحث مهم چگونگی سوزاندن ریشه است . حالا دیگر خرید ازسوپر مارکت محله هم جرم محسوب می شود .چه نامه های که از آرشیو خاک خورده ادارات بیرون نمی آید ! و همه چیز شفاف و بلوری می شود . کینه چندین چند ساله باید جایی زهرش را بیرون بریزد خیلی فرد مورهدف زرنگ باشد بتواند خودش را همرنگ جماعت قدرتمند کند تا آسیب کمتر ببیندکه البته خدا را هزار مرتبه شکر هنرهمرنگ جماعت شدن رو به رشد است !
نوع دیگر از ترور شخصیت در موفقیت ها بروز می کند . چرا که تحمل موفقیت های دیگران سخت است در حالیکه برای ه ب اصطلاح عزیزی پیام تبریک میفرستیم و با چند استیکر با شکل قلب خوشحالی مان را برایش به نمایش می گذاریم درهمان حال با دوست دیگری چت کرده و داد و فریادکه یا ایها الناس آگاه باشید که این فرد حقش نبوده !چگونه مرا ندیده اند ؟من که در یک قدمی آنها بودم وااااای چه اجحافی! و هزار و یک دلیل تا ثابت کنیم به ظاهر عزیزی که برایش قلب سند کردیم لایق این جایزه و مقا م نبوده و نیست !
شکی نیست که اگر قرار است کسی انتخاب شود بی شک آن شخص ما یا کسی که ما می گوییم خواهد بود . اگر خدای نکرده کسی چشم بصیرت نداشت تا ما یا آنکه ما می گوییم را انتخاب کند باید با پچ پچ های مسموم دمار از روزگار ش در آوریم . این تکنیک حتما جواب خواهد داد . با تخریب فرد موردنظر؛ بعدی یکی از ما خواهد بود که حتما چشم بصیرت دارد و جایگاه ارزشمند ما را می شناسد .
الهی شکر که به دانشی رسیده ایم که با به به! و چه چه ! فرد را بالای سکو می بریم سپس وقتی احساس کنیم در مرکز توجه قرار داد و مانع دید ماست تمام تلاش را به کار می بندیم تا سرنگونش کنیم !!!آنقد اطلاعات سیاسی و علمی و هنر ی و اقتصادی مان خوب است که درباره همه چیز حرفی برای گفتن داریم .در تاکسی، در مزرعه ،در اداره ، در رستوران در فستیوال و جاهای متعدد دیگر صاحب نظریم . ما می توانیم همزمان که درباره پسابرجام و فرابرجام صحبت می کنیم درباره انواع پیتزا ،فعالیت های فرهنگی و بیماری ایدز هم صحبت کنیم !!در حالیکه لبخند ملیحی بر لب داریم .واژه ” مملکت که نیست ” از دهان ما نمی افتد در هر کوی و برزن و کانال و سایت و ویژه نامه وفصلنامه و … از وضعیت بی قانونی داد و هوار سر میدهیم ،بعد برای کارکوچکی که روال قانونی خود را دارد سعی می کنیم قانون را دور بزنیم و دنبال شخص با نفوذی هستیم تا به راههای مختلف وادارش کنیم سفارش مان را ک بند و به این طریق خیلی خواسته یا شاید ناخواسته با شعار قانون مداری قانون را دور می زنیم !
دور و برمان پر از پچ پچ های مسموم است .اگر می خواهید مصون از پچ پچ های مسموم باشید باید یاد بگیرید به برخی از به اصلاح دوستان مدام بگویید ” بله ” به این طریق یقینا شما فرد محبوبی خواهید بود !وااااای اگر یک “نه “در میان باشد انوقت شکایت شما به دوستان بالا انتقال داده می شود و شما در تیررس پچ پچ های مسموم قرار گرفته و با همین پچ پچ ها چاله ای برایتان می ک ن ند چندین برابرقد تان !!
تجربه ثابت کرده بازیگران حرفه ای فقط بر روی صحنه بازیگرند . آنان بعلت صداقت نمی توانند درزندگی روزمره بازیگران خوبی باشند . خوشبختانه امروزه بازیگران دیگری ظهور کرده که خارج ازسن تئاتر بسیار بازیگرند ! بسیار حرفه ای و کار کشته که باید نزد این عزیزان واحدهای بازیگری گذراند .این بزرگان !ظاهر آرام و خدا پسندانه دارند . آرام آرام به طعمه قدرتمند نزدیک می شوند درمغزش نفوذ می کنند و انقدر خوب دروغ میگویند و نقش بازی می کنند که آدم حیفش میاید به این همه دروغ و ایفای نقش بی توجه باشد .بد هم نیست به سلامتی دور هم هستیم . این عزیزان به ظاهر بازیگر گزینه مناسب جهت ترویج پچ پچ های مسموم هستند و بسیار کاربرد ی عمل می کنند .
الهی شکر که در طول این سالها به این درک رسیده ایم که مسولیت مقدس است .برای همین یک عده از مسولان آنچنان به این امر مقدس چسبیده اند که هنگام وداع و کندن این عزیزان نیاز به بولدوزر می باشد و اگر روزی توسط دستگاه های مختلف از میز کنده شوند بی شک بر اساس احساس مسئولیت تمام سعی خود را به کار خواهند گرفت تا ثابت کنند نفر بعدی شایسته نبوده ،نیست و نخواهد بود و درادامه هشدار هم می دهند و شاخ و شانه می کشند :” شاید ما روزی بر گردیم …”
عکس آن هم صادق است به زور دستگاههای مختلف یکی را برداشته و یکی دیگر به فرمایشات یاشایستگی بر کرسی مدیریت مینشانیم یا می نشیند؛ شیوه بازی عوض میشود .اوایل همه چیز به خوش و بش می گذرد و صحبت پیرامون آنکه ما مردمان شریفی بودیم که مدیر قبلی یا در حق ما اجحاف کرده یا کار بلد نبوده یا مشتی رند نگذاشته اند کارمان پیش برود . تا یک ماه آدم های رنگ وارنگ دربرابر رییس جدید دولا راست می شوند.لبخند مدیر جدید قشنگ هست.نحوه نشستنش بی نظیر و آن فرق سرش فعلا زیباست ! البته برای او هم داریم به وقتش !
یکی از واژه های پر کاربرد در جامعه واژه ” من ” است برخلاف ” ما ” که اصلا واژه قشنگی نیست !!من بودم این را می کردم، من بودم آن کار را می کردم . زمان من این کار اتفاق افتاد زمان من آن کار اتفاق افتاد و باز من …من …آنچنان کارها بزرگ نمایی می شود که گویی با پدید نیامدن این عزیزان مملکت لنگ می ماند !خدا شانس بدهد باز کردن راه آب آبدارخانه با بزرگ نمایی این ابر مردان به اندازه ؼغنی سازی اورانیوم مهم تلقی می شود ! شکی نیست تمام سعی شان را بکار می بندند تا ثابت کنند اگر نباشند اتفاقات چه کوچک چه بزرگ شکل نخواهد گرفت .این نوع نگاه ای مسموم منحصر به دنیای سیاست نیست همه گیرش کرده ایم . سیاست ،مذهب ، هنر ،فرهنگ ، قانون ، دانش و هزار چیز دیگر را به هم گره میزنیم تا از آب گل آلود ماهی بگیریم . ازسرکول هم بالا میرویم تا با هنرمندی عکس بگیریم در عین آنکه پز عکسمان را میدهیم و آنرا درپروفایل می گذاریم که چشم حسود بترکد و بفهمند ما چقدر مهم هستیم در همان حال از زندگی خصوص آن هنرمند و حواشی آن چنان سخن می گوییم که گویا سالیانی ست آن هنرمند را می شناسیم و با اوهمسفره بوده ایم . با مرگ فرد محبوبی کمپین تشکیل میدهیم ، گردهمایی ،روشن کردن شمع ، چاپ عکس هایش بر روی شیشه اتومبیل و روی تی شرت و خیلی جاهای دیگر و کارهای عجیب و غریب دیگر که معلوم نیست در چند ثانیه از کجاها تراوش می کند .با زحمت بسیار از هنرمند معروفی بر روی تکه کاغذی امضا می گیریم بعد از چند روز اصلا یادمان نمی آید کاغذ را کجا گذاشته ایم . از هیچ صنفی اجازه نمی دهیم کسی انتقاد کند بله به تریج قبای ما بر می خورد و حتما تعدادی از هم صنفان یادشان میاید که ما چقدر انسان های شریفی هستیم و ناحق برایمان فیلم ساخته یا شعر گفته اند یا برنامه ساخته اند .مگر کسی هست که در کارش تعلل کند تا ما بتوانیم از او نقد کنیم ؟!
در رانندگی به هم فحش می دهیم و رعایت حق تقدم بی معناست هر کس زودتر پیچید حق با اوست .خدای ناکرده جهان بینی ما مبنی بر آنکه خانم ها راننده نیستند و بهتر است پشت ماشین لباسشویی بنشینند نباید تغییر کند .عبور از خط عابر پیاده هم خیلی سوسول مسلکی ست .در حالیکه سخنانمان به فرموده ای از بزرگان مزین است اگر کسی خلاف ما سخن بگوید پرخاش کرده و هفت جدش را جلوی چشمش می آوریم و شب دوباره در اینترنت سرچ می ک ی نم و از بزرگان جمله ای حفظ می کنیم تا کلاممان زیبا اما رفتارم آن باشد که می خواهیم .
به هم دشنام میگوییم .دروغ گفتن برایمان همانند آب خوردن ساده است .یا به مدرک خود پز میدهیم یاپول پدرمان یا سوابق مدیریتی داشته و نداشته مان یا سفر خارج از کشور . راست و چپ بیلط سفر به ده کوره های ترکیه را برای تعطیلات رزرو میکنیم غافل از آنکه هنوز شیراز را ندیده ایم .معنی تعامل را از ریشه تغییر داده ایم .وقتی میگوییم تعامل داشته باش یعنی هر چه گفتند بدون کم وکاست انجام بده ، کاری به کار نور چشمی ها نداشته باش ، خیلی چیزها را نادیده بگیر ، به بعضی ها بگو چشم اما آن کار را انجام نده و..
کافی ست بخواهی به گروهی در تلگرام سری بزن م ی ..تا یکی گفت :”ب” همه بر سرش می ریزند که توبی جا کردی گفتی :”ب” و برایش صد البته متاسفند که گفته است :” ب “هر روز این روند تخریب ادامه دارد و آن می شود که از یک گروه سیصد نفره فقط چهار نفر با هم گفتگو می کنند و بقیه از ترس بلای که بر سر “ب” آمده فقط نگاهی به گروه دارند آن هم گاه گاهی .از فرهنگ کتاب و کتابخوانی ساعتها حرف می زنیم اما دریغ از خریدن و مطالعه یک کتاب در سال مدام در حال مقایسه کشورهای توسعه یافته با کشور خودمان هستیم و ا فسوس و آه بابت فرهنگ وقوانین حاکم در آن کشورهای نرفته و ندیده ؛ در هر کوچه و خیابان داد فرهنگ سر داده اما هیچ تلاشی برای ارتقای فرهنگ انجام نمی دهیم . همه چیزپیرامون مان خیلی شعا ری و تزیینی شده است ؛ روکش را برداریم ذهنمان اسیر پچ پچ های مسموم است که ما هر روز به خودمان تزریق می کنیم بعد از در و دیوار می نالیم بدون آنکه نگاهی به خودمان بیاندازیم و آینه ای جلو خود بگیریم .جامعه چیزی نیست جز من ، ما و شما .
راستی وقت آن نرسیده که به خودمان بگوییم به کجا چنین شتابان !؟ چرا نمی توانیم با هم گفتگو کنیم؟چرا تحمل شنیدن نظرات یکدیگر را نداریم ؟چرا همدیگر را نمی شنویم ؟چرا به هم پرخاش می کنیم ؟چرا همدیگر را تخریب می کنیم ؟ چرا همواره دیگران را مقصر می دانیم ؟ ریشه این جنگ های روانی از کجاست ؟ انقدر دیوار دورمان را بلند کرده ایم که دیگران را نمی بینیم. نوعی فرصت طلبی فردی ما را مهار کرده و اجازه نمی دهد دور دست ها را نظاره کنیم . فضا پر از “پچ پچ های مسموم” است. فضایی که نفس کشیدن را سخت کرده . هر کدام از ما بعنوان عضوی از جامعه بجای غر غر زدن ،شکوه و شکایت و تزریق بار منفی کافی ست بخواهیم و همت کنیم تا نگرشمان را تغییر داده و عینکمان را عوض کنیم حالا وقت آن است به قانون احترام بگذاریم ، در رفع کاستی ها کوشا باشیم ، خود را مسئول بدانیم ،
حقایق را تحریف نکنیم ،صادقانه از اندیشه خود دفاع کرده و به حریم شخصی یکدیگر احترام بگذاریم و برای اهداف خود و جامعه تلاش کنیم . جامعه اخلاق گرا جامعه ای آرام و بدون تنش است .برای داشتن جامعه خوب نیاز به انسان های خوب و توانمند است اجتماعی که در آن افراد برای بهبود وضعیت از هیچ کمکی دریغ نمی کنند حتی اگر به ضررشان باشد تحمل کرده تا آینده مطلوبی را برای کشورشان رقم بزنند .بیایید یک تلنگر کوچک به خودمان بزنیم. هیچگاه برای گام های رو به جلو دیر نیست کافی است اراده کنیم .
به قلم : نگار نادری
منبع:هنر گیلان
دیدگاهتان را بنویسید