×

باز خوانی انتخابات امریکا

  • کد نوشته: 7225
  • ۱۳۹۵-۰۸-۲۰
  • 86 بازدید
  • ۰
  • بازخوانی انتخابات آمریکا   بطور حتم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را می توان در یکصد سال اخیر از جهاتی منحصر به فرد قلمداد نمود، با این ویژگی که دو حزب دموکرات و جمهوری خواه سرنوشت خود را به نامزدهایی گره زده بودند که هیچ سنخیتی با ارزش های بنیادین این دو حزب نداشتند.رهبران حزب جمهوری […]

    باز خوانی انتخابات امریکا
  • بازخوانی انتخابات آمریکا

     

    بطور حتم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را می توان در یکصد سال اخیر از جهاتی منحصر به فرد قلمداد نمود، با این ویژگی که دو حزب دموکرات و جمهوری خواه سرنوشت خود را به نامزدهایی گره زده بودند که هیچ سنخیتی با ارزش های بنیادین این دو حزب نداشتند.رهبران حزب جمهوری خواه مخالفت خود را در فرایند انتخابات در مقابل ترامپ آشکار نمودند و روشنفکران محافظه کار که خود را پاسدار اصول و مبانی ارزش های محافظه کاری می دانستند ، پیروزی ترامپ را در مبارزات درون حزبی مورد نکوهش قرار داده و نامزدی او را همتراز با فروپاشی هنجارهای حزب جمهوری خواه دانستند.

    هیلاری کلینتون نیز کمترین سنخیت را با ارزش های کلیدی حزب دموکرات داشت . از زمان جکسون رییس جمهور آمریکا در سال ۱۸۲۹ نزدیک به دو سده است که حزب دموکرات به عنوان حامی مردم عادی و پرچمدار مخالفت با الیگارشی مالی شناخته می شود و با محوریت این شعار جایگاه و اعتبار ی در میان توده ها برای خود فراهم نموده است.

    اما هیلاری کلینتون که در طول سه دهه حضوری فعال در بالاترین سطوح سیاسی دارد ، بیشترین روابط و نزدیکی را با بارون های وال استریت داشته و حمایت وسیع صاحبان ثروت را با خود همراه نموده است. خانواده ای که پس از هشت سال حضور در کاخ سفید اعلام ورشکستگی نموده بودند در سال ۲۰۱۵ ثروت آنان بیش از یکصد ملیون دلار تخمین زده میشود . بدون آنکه درگیر هیچ فعالیت اقتصادی عمده ای باشند که از نظر اقشار کم درآمد طرفدار حزب دموکرات ،این مسئله می تواند نشانگر از دست رفتن هویت حزب دموکرات تحت لوای نامزدی خانم هیلاری کلینتون باشد.

    در جامعه آمریکا خانم کلینتون یک زن سیاستمدار به معنای منفی آن بود. زیرا سیاست مداری که بار مثبت دارد به فراتر از خود می نگرد ، یعنی با این دیدگاه وارد سیاست می شود و این هدف را دنبال می نماید که در زمان نبودش از وی به نیکی یاد نمایند‌ . اما افرادی مانند خانم کلینتون را بطور مثال نمی توانیم با نلسون ماندلا مقایسه نماییم ،به لحاظ اینکه از نظر وی سیاست به عنوان یک وسیله و شغل برای پیشرفت مورد استفاده قرار می گیرد.

    از جهتی با نگاه به جامعه مذهبی آمریکا با تعاریف خاص همان جامعه در خصوص مذهب، در مورد پرونده اخلاقی بیل کلینتون و سکوت خانم هیلاری کلینتون به سبب آینده نگری و تمایل به بازگشت خود به کاخ سفید  و اتخاذ سیاست محافظه کاری در خصوص این اتفاق، باعث ایجاد نگاه منفی و بدبینانه در قسمتی از بدنه جامعه زنان و عدم اقبال به ایشان گردید.

    بنابراین از دید بسیاری از زنان آمریکایی،  هیلاری کلینتون با اینکه یک زن است برای رسیدن به قدرت حاضراست جایگاه زن را پایمال نماید.بدشانسی ایشان این است که همسرشان با مشکلات متعدد اخلاقی عجین گشته و در شرایطی که وی خود یک فیمینیست است؛ اقدامی نمی نماید.

    در مقابل ترامپ یک نیویورکیست. شهری که جوانانش زیاد اهل رفتن به کلیسا و مراسم های مذهبی نیستند.او یک مرد ثروتمند و خوشتیپ است.فردی که به لحاظ ظاهر شاید لیبرال قلمداد گردد. او اعلام می نماید که تمایل دارد کاندیدای حزب جمهوری خواه گردد. وقتی کاندیدای چنین حزبی می شوید باید به شدت محافظه کارباشید.یعنی این حزب به شدت گرایشات مذهبی دارد و پرچمداران این حزب همواره قدرت نظامی را به عنوان یکی از گزینه های اصلی خود در نظر می گیرند .ترامپ هیچکدام از این ویژگیها را ندارد .وقتی وی کاندیداتوری خود را اعلام نمود ؛ بسیاری از افراد برای وی می خندیدند‌ و حرف هایش را به شوخی گرفتند. اما از همان ابتدا بسیاری از مذهبیون و افراد متوسط به لحاظ مالی و  پایین به لحاظ تحصیل او را فرد مطلوب خود یافتند.

    ورود آقای ترامپ در انتخابات نشانگر آن است که میان نخبگان حاکم و مردم عادی فاصله ای عمیق به وجود آمده است‌. اماصاحبان ثروت جدید که اکثرا جوان هستند و از بخش تکنولوژی می آیند ، نتوانسته اند به مانند ثروتمندان سنتی طوری رفتار نمایند که نظر مردم نسبت به آنان خصمانه نباشد. با وجود آنکه باراک اوباما، ۵ تریلیون دلار برای کمک به طبقات اجتماعی ضعیف اختصاص داد ، با این حال جامعه در مسیری در حال حرکت است که قدرت و ثروت هر روز بیشتر در حال تمرکز بوده و پایه هایش روز به روز تقویت می گردد‌. با توجه به مشکلات اقتصادی و روی کار بودن دموکرات ها ، جمهوری خواهان و ترامپ این فرصت را یافتند که آنان را محکوم و مشکلات و ناکامی ها را به گردن باراک اوباما و دموکرات ها بیندازند.

    در چنین فضایی حیات سیاسی در آمریکا دچار تحولی عجیب می شود. تحولات تکنولوژیک در دو سه دهه اخیر و بخصوص در حوزه ی ارتباطات منجر به آن شد که ساختار اقتصادی آمریکا به سرعت در حال تحول باشد. این اتفاق دقیقا مشابه روندیست که در قرن ۱۹رخ داد. یعنی آمریکا از یک اقتصاد تجاری وارد یک اقتصاد صنعتی می گردد که بسیار اطلاعات محور است و این باعث آن شده که بسیاری از افراد از نظم جدید در حال وقوع احساس نا امنی می نمایند و ممکن است در دوره ی جدید شغل خود را از دست بدهند. این باعث میشود که نگاه بسیاری از مردم آمریکا به قدرت و صاحبان قدرت و سیستم سرمایه داری تغییر نماید و این تغییر با ترس همراه است. در نتیجه رفتارهای سیاسی آنها بشدت متاثر از ترسی می باشد که در حیطه ی اقتصادی دارند . به همین دلیل است که معادلات حاکم سیاسی مانند همیشه جوابگو نیست و دیگر  ظرفیت تاثیرگذاری و پذیرش را توسط مردم نخواهد داشت.

    بنابراین ما رفتارهایی را از رای دهندگان آمریکایی می بینیم که نشان دهنده هراس اقتصادی آنهاست و این هراس اقتصادی به این معناست که تمرکز ثروت در حال افزایش است .صاحبان جدید قدرت اقتصادی به مانند گذشته خود را مدیون مردم نمیدانند و این باعث شده رفتارهای سیاسی مردم متاثر از تنش درجامعه باشد.شکل این رفتارهای سیاسی به شدت با گذشته متفاوت بوده و طبیعی است که بسیاری از معادلات را وارونه نماید.

    در این راستا رفتار ترامپ در برخی موارد بیش از اینکه محافظه کارانه باشد ، رادیکالیست و بعضا فرصت طلبانه نیز بوده است. زیرا ترامپ اساسا یک محافظه کار نیست و او یک بیلیونر نیویورکیست که کمترین میزان وابستگی و شباهت اخلاقی را با یک محافظه کار دارد‌. یعنی آقای ترامپ نه در حیطه ی مذهب و شیوه زندگی و نه در رفتارهای شخصی اش ، هیچ شباهتی به یک محافظه کار آمریکایی ندارد  و بسیار جالب که چنین فردی بیشترین محبوبیت را در میان محافظه کاران آمریکایی پیدا نمود.

    آقای ترامپ صحبت هایی را طرح می کند که محلفظه کاران بسیار علاقه مندند به زبان آورند ولی شجاعت طرح اش را ندارند. ترامپ می گوید که به عنوان یک فرد ثروتمند هیچگونه وابستگی به حکومت ندارد و پولش را خودش در می آورد. بنابرایم وقتی او علیه مهاجرت صحبت می کند ، مورد استقبال جامعه قرار می گیرد. فرض محافظه کاران این است که دلیل اصلی از دست دادن شغلشان ، افزایش تعداد مهاجرین است و این در حالیست که واقعیت چیز دیگری می باشد.ولی چون نمی توانند مقصر را پیدا کنند و در عین حال نمی توانند سیستم اقتصادی را محکوم نمایند ، در نتیجه خارجی هایی را که غیر قانونی وارد آمریکا شده  و اکثرا محروم و فقیرند را مقصر اصلی اعلام می نمایند.حال آنکه ترامپ صراحتا اعلام می کند که نباید این اشخاص وارد کشور شوند و نباید مردم عادی تاوان ورود این افراد را بدهند.ایشان با توجه به اینکه هیچ تناسبی با توده ها ندارد ولی صحبت هایی را طرح می نماید که مورد پسند آنها قرار گرفته و در واقع ترامپ تبدیل به بلندگوی این قشر از مردم عادی میشود‌ .هنگامی که ترامپ حرفهای ضد و نقیض خود را مطرح می نماید ، هیچ کس اهمیتی نمی دهد‌ . کسی توجه نمی کند که گذشته او چه بوده است؟ چند بار ازدواج نموده و یا…‌  و مهم این است صحبت هایی می نماید که آنان می خواهند‌

    به خاطر همین است که روزنامه ها و رسانه ها در مقابل ترامپ فلج می شوند‌ درسیستم انتخاباتی آمریکا فضا به نحوی لست که اگر کسی صحبتی خلاف واقع به میان آورد و یا به اصطلاح سوتی دهد ، رسانه ها چنان هجمه ای به او وارد می نمایند  که عملا از عرصه حذف گردد و سقوط کند. اما چنین قاعده مرسومی در مورد ترامپ صدق نمی کند و نمی توانند او را زمین گیر کنند، چرا که مردم اهمیتی نمی دهند .او یک بیلیونر پوپولیست است که نظام کلاسیک انتخابات آمریکا را به چالش می کشد‌  .

    درارتباط با سیاست خارجی، هیلاری کلینتون آمریکا را محق می داند که در همه جای دنیا حضوری فعال داشته باشد‌. باراک اوباما به اندازه او پیرو نظریه محق بودن آمریکا به سبب مداخله درتمام نقاط دنیا نبود.  اما قطعا خانم کلینتون در صورت رسیدن به قدرت سیاست خارجی فعالتری را پیش روی خویش قرار میداد‌. روابط بسیار نزدیک با عربستان حتما بخشی از سیاست های خاورمیانه ای دولت خانم کلینتون می بود. بنابراین او با کشورهایی که مخالف سیاست های منطقه ای آمریکا در خاورمیانه بودند همچون گذشته و با شدت بیشتری تقابل می داشت‌.

    البته بطور کل آمریکا از آنچه که در خاورمیانه می گذرد راضیست . وقتی می بیند در منطقه مسلمانان یکدیگر را می کشند  ، چرا باید ناراحت و نگران باشند ؟ تنام این اتفاقات به ضرر اسلام است . ایدئولوژی که جهان بینی آمریکا را به چالش می کشد در حال ضربه زدن به خود است‌ .بی ثباتی در منطقه مانع از قدرت گیری مخالفان آمریکاست‌. یکی از سیاست های آمریکا در دوران جنگ سرد حفظ ثبات در منطقه بود ‌در حالی که امروز بی ثباتی در منطقه هیچ هزینه ای برای ایالات متحده ندارد‌ . تمام این کشتارها در جهت تضعیف ایئولوژی است که در مقابل آمریکا  و لیبرالیسمش قراردارد.ضمن اینکه بی ثباتی خطری برای اسرائیل و امنیتش ندارد.

    در مورد سیاست خارجی ترامپ می توان گفت که وی فردی با هوش است  .او تحصیلکرده و در عین حال یک تاجر است. مشکلی که جمهوری خواهان با وی دارند  این است که نظرات وی همیستگی و انسجام لازم را ندارد‌ . چون ایشان اساسا ایدئولوژی ندارند .وقتی شخصی ایدئولوژی نداشته باشد در هر لحظه می بیند کدام حرف و ایده طرفدار بیشتری دارد وکدامیک برایش منافع بیشتری را تامین خواهد نمود‌؟بنابراین دید ترامپ می تواند کاسب کارانه باشد‌ . یعنی به دلیل نداشتن ایدئولوژی و نداشتن چهارچوب های مشخص ، او در جهتی حرکت می نماید که منافعش را بیشتر تامین نماید‌ .

    اوباما ایدئولوژی خاص خود را داشت و می دانست در خاورمیانه باید رویکرد منعطف تری نسبت به جرج بوش پسر داشته باشد . اما فقدان ایدئولوژی و روحیه کاسب کارانه  در ترامپ به او می گوید که باید در خاورمیانه معامله کند‌ با توجه به اینکه سابقه ذهنی و ویژگی شخصیتی اش به گونه ای بوده که اهل درگیری و جنگ نبوده است در یک کلام همه چیز را از نگاه پول و وکاسبی و بیزینس خواهد دید. شاید دوران آقای ترامپ دوران عدم قطعیت باشد . هر چند که کشتی بسیار بزرگ سیاست خارجی آمریکا برای تغییر مسیر  ودر صورت وجود اراده برای تغییر نیاز به زمان دارد و به مانند یک قایق موتوری به سرعت قادربه تغییر جهت نخواهد بود ولی به جرات ترامپ نا آماده ترین رییس جمهور برای تصدی این پست در تاریخ آمریکاست.

     

     

    سامان حسینی.کارشناس ارشد روابط بین الملل

    لینک کوتاه مطلب:

    https://gildeylam.ir/?p=7225

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *