×

طغیان توده ها…. بخش دوم

  • کد نوشته: 7389
  • ۱۳۹۵-۰۸-۲۷
  • 91 بازدید
  • ۰
  •   ?بخش دوم :   ?در بخش اول به کمک نظریه « جامعه توده وار» ویلیام کورن هاورز و البته الهام از کتاب « طغیان توده ها» ی خوزه ارتگا یی گاست به چگونگی انتخاب ترامپ پرداختم و توضیح دادم که انتخاب ترامپ نه یک طرح از پیش تعیین شده مانند انچه که طرفداران تیوری […]

    طغیان توده ها…. بخش دوم
  •  

    ?بخش دوم :

     

    ?در بخش اول به کمک نظریه « جامعه توده وار» ویلیام کورن هاورز و البته الهام از کتاب « طغیان توده ها» ی خوزه ارتگا یی گاست به چگونگی انتخاب ترامپ پرداختم و توضیح دادم که انتخاب ترامپ نه یک طرح از پیش تعیین شده مانند انچه که طرفداران تیوری توطیه می گویند بلکه یک «اجبار تاریخی» بوده که پیش روی «دموکراسی کثرت گرا» و افراطی امریکایی نهاده شده و‌منتج به ان گردیده است.

    هر چند ترامپ با تکیه بر هنر نمایشی ،«برندینگ »و البته قطبی کردن انتخابات و البته جامعه امریکا توانست برنده این دوره از انتخابات ریاست جمهوری باشد ولی نباید فراموش کرد که ترامپ تنها برنده این ماراتون سخت نبود ،جمهوریخواهان نیز توانستند هر دو مجلس سنا وکنگره را تصاحب کنند و البته با پشتیبانی ریاکارانه و نه همه جانبه خود از ترامپ ریاست جمهوری را نیز در کارنامه بردهای  ایندوره خود بگذارند.

    نکته ای که لازم است در اینجا بران تاکید کنم انست که بنده داده های اقتصادی را در این انتخاب سهیم می دانم ولی این سهم را چندان حایز اهمیت نمی دانم تا ان اندازه که ضعیف شدن هویت امریکایی، افت اخلاق مسیحی و «ذره ای شدن و تفرد افراطی » که به عقیده هانا ارنت  مقدم بر جنبش توده ایست،  مهم می دانم.

    زیرا ترامپ در تمام طول مدت طولانی تبلیغات انتخاباتی خود فاقد برنامه منسجم برای حل مشکلات اقتصادی برخی طبقات مردم امریکا بوده و حتی او نظریه ثابتی را هم دنبال نمی کرده است. و البته حامیان وی از یک طبقه خاص اجتماعی ویا حتی سیاسی نبوده اند وحتی سندیکاهای کارگری که اصولا دمکرات هستند از وی حمایت کردند.

    بگذریم که داده های اقتصادی که در مقابل دولت اوباما و دموکرات ها استفاده می شود چندان قابل ارزش گذاری نبوده و بسیاری از خدمات با ارزش دولت اوباما مانند «اوباما کر» ، که معادل همان بیمه خدمات درمانی همگانی است که در دولت اصلاحات در سال ۸۱ کلید خورد و‌در دولت روحانی پیگیری شد ،اغفال می گردد.

     

    من اعتقاد دارم انتخاب دونالد ترامپ تکرار تاریخ البته در ژانر کمدی انست ، تاریخی که پیش از این با  هیتلر در المان وبه شکل تراژدی رقم خورده بود و ما گریزی نداریم  برای فهم چگونگی این رویداد  به عقب بازگردیم.

     

    افرادی که به جنبش توده ای می پیوندند معمولا از همه طبقات اجتماعی موجود در جامعه اند.

    کورن هاوزر مدعی است که :« به ویژه این عناصر بی ریشه و رهااز تمامی طبقات هستند که در وهله نخست ودر بیشترین تعداد از این جنبش ها حمایت می کنند.این تلویحا به ان معناست که روشنفکران مستقل، عناصر حاشیه ای طبقه متوسط، کارگران منزوی صنایع و کشاورزی ،گونه های اجتماعی اصلی در جنبش های توتالیتر را تشکیل می دهند.» در حقیقت کورن هاوزر به ما می گوید این افراد احساس بی طبقه بودن و رها شدگی می کنند وبهمین دلیل به کام جنبش توتالیتر کشیده می شوند.ودرست همین هنگام است که رهبری حاشیه ای پدیدار می شود.

     

    هاورز می گوید:« انسان حاشیه ای تنها هنگامی ظاهر می شود که ستیز گروهی به صورت یک مساله مشخص نمود یابد.»

    شما ترامپ را ببینید کدام ویژگی او به گروههاو نخبگان سیاسی امریکا شباهت دارد ، او حتی می کوشد خود را از جمهوریخواهان متمایز کند‌،همان کاری که محمود احمدی نژاد در مقابل اصولگرایان همیشه انجام داده است و البته هیتلر انجام می داده است.

    با استفاده از این مفهوم ،هیتلر را باید یک انسان حاشیه ای خواند زیرا او از لحاظ محل تولد اتریشی بود‌ونه المانی . در جامعه عمدتا پروتستان مذهب المان که هیتلر عاقبت رهبر ان شد وی در خانوادهای کاتولیک به دنیا امده بودواز نظر تحصیلی هم هیتلر به سطح موفقیت رهبران المان ماقبل نازی دست نیافته بود.و البته بر خلاف رهبران پیشین المان از خواستگاه خرده بورژوازی بود و البته در پی تعالی وبالاکشیدن خود بعنوان یک المانی.

     

    در حقیقت برای اینکه ما بفهمیم که مردم امریکا چگونه ترامپ را انتخاب کرده اند یکی از راههای مهم ان ،توجه به این اصل است که ما مقدمتا مشخص کنیم :

     

    چه کسانی چه کسی را انتخاب کرده اند؟

     

    و بعد وارد انگیزه های انتخاب و عوامل دخیل در ان شویم.یعنی از ابتدا ما باید مختصات پدیده ای را که با ان روبرو هستیم را شناسایی کنیم وبعد در مورد چیستی ان نظر بدهیم.وقتی از جامعه توده وار وضعف نهادها وارکان جامعه حرف می زنیم در حقیقت می خواهیم مشخص نماییم ماهیت انتخاب ترامپ تا چه حدی به انتخاب توده های ذره ای شده بستگی داشته

    است ودر مرحله بعدی باید مشخص کنیم چرا جامعه امریکا دوقطبی و یا ذره ای شده است؟

     

    البته باید توجه داشت معمولا نمی توان در دل یک پیچیده اجتماعی و هنگام وقوع ترومایی اینچنینی همه مختصات انرا دریافت ، و‌باید به زمان فرصت داده شود که اسناد لازم و داده های قابل اعتنا جمع اوری شوند.

    و باید تاکید کنم تحلیل هایی که تاکنون بیان شده است بخصوص در داخل کشورمان ،با زودباوری وپیش قضاوتهایی همراه بوده

     

    وبا واقعیت های جامعه امریکا وفضای سیاسی ان تطابق چندانی ندارد ، هر چند با واکنش های مردم امریکا در زمان وقوع این رویداد هماهنگ باشند ،ولی  در عمل مشکوک و غیرقابل اعتماد بوده ومی توانند ما را به نتایج اشتباهی رهنمون سازند.

     

    شاهد بودن و البته اصل عدم قضاوت وبی طرفی بنظر من مهمترین ایتم در بررسی یک واقعه تاریخی است‌.و خوب یا بدن بودن یک واقعه ابدا موضوع یک بررسی تاریخی نیست بلکه ممکن است در مراحل بعدی مطرح گردد.

     

    هنگامیکه انتخابات مقدماتی در «ایالت مرغداران »امریکا،ایالت نیوهمپشایر به پایان رسید،و برنی سندرز ( زاده ۸ سپتامبر ۱۹۴۱) رقیب خانم کلینتون در حزب دموکرات، توانست او را با تفاوت فاحشی شکست دهد، خبر از ظهور یک پدیده ای تازه در بین مردم امریکا می داد که انزمان چندان توجه دموکرات ها را بخود معطوف نکرد.

    نیوهمپشایر ایالتی در شمال شرقی امریکا و از ایالتهای نیوانگلند به شمار می اید که در جنوب با ماساچوست ،در غرب با ورمونت ودر شرق با مین و اقیانوس اطلس و در شمال با استان کانادایی کبک مرز مشترک دارد.

    شعار این ایالت « ازاد زی یا بمیر» است و‌هر چهار سال یکبار این ایالت در انتخابات مقدماتی  ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا اهمیت ویژه ای می یابد.

    نیوهمپشایر پنجمین ایالت کوچک امریکا و نهمین ایالت کم جمعیت این کشور بوده و پایتخت ان کنکورد است.

     

    برنی سندرز سناتور ایالت ورمونت (همسایه غربی نیوهمپشایر) در سنای ایالات متحده است واز این جهت برای مردم این ایالت شناخته شده تر از خانم کلینتون می باشد ویکی از دلایل این شکست را می توان در این موضوع نیز دانست .

    از طرف دیگر دونالد جان ترامپ(متولد ۱۴ ژوین ۱۹۴۶) از حزب جمهوری خواه نیز توانست در ان مرحله به پیروزی چشم گیری دست یابد.

    هر چند انتخابات در ایالات های جنوبی همچنان در پیش بود وظاهرا خانم هیلاری کلینتون در بین سیاهان این مناطق بسیار محبوب بنظر می امد ،ولی سندرز  با ایده های سوسیالیستی خود و همچنین تجربیات مبارزاتی که در زمینه برابری نژادی و‌جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان امریکا در دوران دانشجویی داشت، توانست با وعده افزایش مالیات بر ثروتمندان و مبارزه با تبعیض نژادی  ارای زیادی را بخود جلب کند.

     

    سندرز با برنامه کارگر میهمان مخالف بوده و اعتقاد داشت مهاجرین تازه باید به سوی مسیری در تابعیت هدایت شوند.او به برابری دستمزدها، تامین اموزش و پرورش رایگان نیز معتقد بود.

     

    برخلاف سندرز ،خانم کلینتون که قبلا از قانون ۲۰۱۰ داد_ فرنک به منظور شدیدتر شدن مقررات مالی حمایت کرده ، قانونی که به حقوق مصرف کنندگان اهمیت فوق العاده ای داده و توانسته بود از بحران های مالی مانند بحران سال ۲۰۰۸ در ایالات متحده جلوگیری کند ،والبته بدین جهت مورد حمایت طبقه متوسط شهری بود.

     

    والبته نباید فراموش کرد که هیلاری کلینتون به دلیل پیوندهای گسترده خانواده اش با بخش مالی از جمله ایراد سخنرانی در قبال دریافت پول در وال استریت در معرض انتقاد قرار داشت.

     

    هرچند ‌که رقیب جمهوری خواه او نیز که ابرتاجری ،سرمایه گذار و‌اهل رسانه بود،ولی ترامپ با مطرح کردن سیاست مبارزه با مافیای پول و‌قدرت و‌زیر سوال بردن ژنرال های هم حزبی خود و البته برند سازی و مسلک صریح الهجه در بیان جملات جنجال برانگیز  در زمینه مبارزه با مهاجرت غیرقانونی ، وهمچنین ‌اخراج مهاجرین اسپانیایی که سالهاست در این کشور سکونت دارند ،و اظهاراتش در مورد توقف مهاجرت  مسلمانان به امریکا توانست بر دیگر رقبای ریشه دار خود در حزب جمهوری خواه پیشی بگیرد.پیروزی که همان مراحل مقدماتی در پناه حمایت رای دهندگان طبقات کارگری نصیب این چهره املاک و مستقلات امریکا شده بود.

    طی  همان روزها ترامپ در ایالت نیوهمپشایر به ایستگاههای اتش نشانی و پلیس رفت ، و با مردم در سطح شهر به گفتگو نشست و این سیاستی است که حداقل برای گروهی از مردم امریکا  جذاب است.

     

    اما انتقادات ترامپ از جمهوریخواهان هم حزبی اش و همچنین عدم محبوبیت او و سندرز در احزاب خود،نکته مشترک ایندو بود که در نادیده گرفتن نقش احزاب قدیمی وکهنه کار ایالات متحده سهیم بوده است.

     

    پوپولیسم در همه جای دنیا سبک و سیاق ویژه ای دارد چه در امریکا باشد ، چه کانادا و یا ایتالیا،هلند و یا المان و همه جا با نازل کردن امور سیاسی به لهجه های فولکولر عامی و‌اهمیت دادن به خواست های مبتذل توده ها و ارتباط مستقیم و بی واسطه با مردم ، انها  را به سوی خود جذب کند.

    عوام گرایی یا پوپولیسم تداخل قشرهای گوناگون و عدم وجود مرزبندی مشخص در طبقات اجتماعی را موجب می شود ، و از همین روست که طرفداران ترامپ را حتی سیاهپوستان و یا زنان تشکیل می دهند ، بی انکه منافع مشترکی با سفیدپوستان داشته باشند  و‌یا به تعارض منافع خود با سیاست های ترامپ توجه کنند.

     

    دهه ۴۰ میلادی را می توان عصر ظهور پوپولیست ها بعد از جنگ‌جهانی دوم دانست  ، پوپولیست های غیر ایدیولوژیکی که بر خلاف اسلاف پیشین خود با کنترل رسانه ای و یا سوار شدن روی موج احساسات مردم به قدرت می رسیدند‌.

    سیلویو برلوسکونی از سال ۱۹۴۴ از طریق حزب فورزا ،۳ بار توانست در ایتالیا به قدرت برسد .در ایالات متحده هم جنینگز برایان در سال ۱۹۴۵ توانست در پناه سخنوری خود از ایالات نبراسکاوارد مجلس نمایندگان شود و حزب مطبوع خود یعنی حزب دموکرات را دچار چالش نماید.

    ترامپ نیز سرانجام توانست برنده چهل وپنجمین انتخابات ریاست جمهوری در امریکا باشد.

     

    برای اینکه متوجه شویم که چگونه ترامپ به این پیروزی دست یافت و ساختار نظریه ای برای ان تعریف کنیم راهی نمی ماند جز اینکه از هانا آرنت کمک بگیریم.

    ارنت «توده» را جمعیت بى شکلى مى داند که از افراد جدا از هم تشکیل شده و فاقد هویت مشترک، احساس منافع و آگاهى هاى فردى است. آرنت «جامعه توده اى »را جامعه اى مى داند که در آن توده ها حول محور هیچ مصلحت عمومى یا طبقاتى یا گروهى گرد نمى آیند؛ زیرا توده ها چیزى بیش از مجموعه اى از افراد بى هویت و بى تفاوت نیستند. به نظر او، آنچه موجب پیدایش جامعه توده اى مى شود فروریختگى مرزهاى طبقاتى است. به همین دلیل، آرنت گاه به جاى اصطلاح جامعه توده اى، از اصطلاح جامعه بى طبقه استفاده مى کند.

    هانا ارنت در غالب تیوری جامعه توده وار و یا بقول خودش « جامعه بی طبقه» به ما توضیح می دهد که چگونه در نظر مردم امریکا رفتارهای تجاوزکارانه و الفاظ زشت ترامپ بی اثر و یا حتی جذاب می  تواند باشد ،هر چند موضوع تحقیقات ارنت حکومتهای فاشیستی و توتالیتری از نوع هیتلر یا موسولینی بوده است، او‌می نویسد:« جاذبه شر وجنایت برای ذهن اوباش ،چیز تازه ای نیست.این امر پیوسته حقیقت داشته است که اوباش کردارهای تجاوزگرانه را با نگاه ستایش امیز می نگرند : فلانی ممکن است پست باشد ،اما بسیار زیرک است».

    او‌ ادامه می دهد:« عامل تکان دهنده در پیروزی توتالیتاریسم ،همان بی خویشتنی هواداران این جنبش است.کاملا قابل درک است که چرا یک فرد نازی یا بلشوییک ،از ارتکاب جنایت علیه مردمی که به جنبش تعلق ندارند یا با ان دشمن اند، خم به ابرو نمی اورد.» هانا ارنت توضیح می دهد که این تعصب گروهی فراتر از یک ارمان پرستی تب الود است ،زیرا هنگامیکه غول توتالیتریسم نزدیکان ویا حتی خود فرد را می بلعد و منهدم می کند تا اخرین لحظه وفاداری باقی می ماند ،بدون انکه هیچ مصلحت شخصی در کار باشد.( توتالیتاریسم ،هانا ارنت، ترجمه محسن ثلاثی ، ص ۴۰ و ۴۱)

    او اذعان دارد ‌که نازی ها « باور داشتند که تبهکاری در زمانه کنونی ،از نیروی جاذبه مسموم کننده ای برخوردار است.»و این نفرت پراکنی موجب پیروزی انها شده بود.نفرت پراکنی پیام ترس و عدم امنیت را بین توده های مردم منتقل می کند و از رفاداری انها به نهادهای اجتماعی می کاهد.از همین روست که دموکرات هایی بودند که به ترامپ رای دادند .

    ترامپ و هم مسلکان او همواره با تخطیه و البته زیر سوال بردن گذشتگان با کارنامه خود ،عملا ارای توده ها به سبد خود واریز کرده اند.

    همانند انچیزی که هیتلر در انتقاد از جمهوری وایمار بیان می کرد ویا محمود احمدی نژاد در ایران از دولت های ما قبل خود.تبلیغات این افراد معمولا حاوی پیش بینی نیز هست.هانا ارنت می نویسد:« اثر تبلیغات خطاناپذیری دیکتاتورهای توتالیتر و‌توفیق شگفت انگیز تن ها در وانمود کردن خودشان به عنوان عوامل صرفا تفسیرگر نیرچهای قابل پیش بینی،عادت شان داده است که مقاصد سیاسی خود را به صورت پیشگویی بیان کنند.مشهورترین نمونه قضیه یاد شده، اخطار هیتلر به مجلس نمایندگان المان در ژانویه ۱۹۳۳ است :« من امروز می خواهم بار دیگر به یک پیشگویی مبادرت ورزم : در صورتی که سرمایه داران یهودی ….بار دیگر مردم را به یک جنگ جهانی کشانند ،این بار ،پیامد ان، انهدام نژاد یهود در اروپا خواهد بود‌.» اگر این عبارت را به زبان غیر توتالیتر بر گردانیم ،معنای ان این خواهد بود:« من قصد دارم جنگ راه بیاندازم وهمه کلیمیان اروپا ذا بکشم.» هانا ارنت مثال مشابه را در مورد استالین ونطق بزرگ وی دربرابر کمیته مرکزی حزب کومونیست به سال ۱۹۳۰ ذکر می کند.( توتالیتاریسم ،هاناارنت، ترجمه محسن ثلاثی،ص ۱۱۵)

     

    در حقیقت نیوهمپشایر در اینجا نمونه قابل اعتمادی است از شهرهایی در ایالات متحده امریکاست که امادگی پذیرش تبلیغات توتالیتری را داشته اند و در ان  ودر مرحله مقدماتی سندرز و ترامپ با ایده انقلاب سیاسی به پیروزی رسیده بودند.

    البته باید امار دقیقی بدست اید از جمعیت های شرکت کننده در این انتخابات ،و نیز جستجو شود که گروههای حاشیه ای که در انتخابات شرکت کرده اند قبلا سابقه رای دادن و شرکت در فعالیت های حزبی داشته اند ویانه ؟ زیرا همانطور که قبلا گفته ام بعضی ارای ترامپ از سوی رای دهندگان دموکرات  به سبد او واریز شده است و البته بعضی از این گروهها هیچ تناسبی با تبلیغات ترامپ نداشته اند.

    شما ببینید در سال ۱۹۲۸ نازی ها نزدیک به ۸۰۰ هزار رای به دست اورده بودند.ارا انها در سال ۱۹۳۰ به نزدیک ۶ میلیون و ۵۰۰ هزار رای افزایش یافته بود و در انتخابات سال ۱۹۳۲ هم قریب به ۱۴ میلیون رای به دست اوردند.کوهن  این‌ افزایش رای را چنین توضیح می دهد:« به عقیده نظریه پردازان جامعه توده وار بخش بزرگی از افرادی که سابقا رای نمی دادند در زمره نخستین حامیان نازی ها بودند‌: رای دهندگان افراطی از میان افرادی برخاستند که سابقا در امور سیاسی حزبی شرکت نمی جستند و‌احتمالا متعلق به گروههای اجتماعی مختلف بودند.مفهوم اشکار این گفته ان است که این رای دهندگان جدید، معمولا افرادی بودند که با وجود منشا طبقاتی یا گروهی خاص می توانستند برخلاف وفاداری گروهی یا طبقاتی خویش عمل نمایند و به نفع سازمانی رای دهند که نماینده جنبش توده ای بود.تنها اشخاصی که نوعا احتمال این رفتار از انها می رود افراد« ذره ای شده» هستند یعنی همان افرادی که از وفاداری گروهی یا طبقاتی ازاد گشته اند.» ( تیوریهای انقلاب ،الوین استانفورد کوهن، ترجمه علیرضا طیب ،۲۲۷) این دیدگاه از سوی گایگر هم مطرح شده است او‌می گوید :« یک طبقه، خشمگینانه ،طبقه بودن خویش را انکار می کندومبارزه تلخی را بر ضد اندیشه و‌واقعیت مبارزه طبقاتی رهبری می کند.( همان منبع ،ص۲۲۸) .

    جالب است بدانید  که بعضی دیگر مدعی هستند،هیتلربخش اعظم حمایت خویش را از اعضای طبقه متوسط جامعه که سابقا به نفع گروههایی نظیر احزاب لیبرال رای داده بودند دریافت می کرد.

     

    اینکه چه عاملی موجب شده است که بخش پایینی طبقات متوسط اجتماع دست از وفاداری گروهی بشویند متعدد هستند واین یادداشت را فرصت مطرح کردن  وبررسی دقیق  انها نمی باشد و امیدوارم در فرصت دیگری بتوانم به این عوامل بپردازم .

    امیدوارم خواننده محترم اتلاف وقت خود را بر من بخشیده وتا به اینجا مختصات انتخاب کنندگان و منتخب را در ایندوره از انتخابات ریاست جمهوری امریکا دریافته باشد.

     

    پایان…..

     

    علی دادخواه

    ۲۳ ابان ماه ۱۳۹۵

    لینک کوتاه مطلب:

    https://gildeylam.ir/?p=7389

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *